وبسایت اختصاصی حامد افضلی



دانلود آهنگ سجاد جلالی بنام عاشق ترم 

سجاد جلالی

 

 دانلود و پخش آنلاین آهنگ 

 

 


دانلود با کیفیت 320


مرد غربی؛ منجی زن مسلمان ایرانی!

خبرگزاری فارس: مرد غربی؛ منجی زن مسلمان ایرانی!

به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری فارس به نقل از سایت موسسه فرهنگی هنری  شهید آوینی، دومین جلسه نقد فیلم باشگاه فیلم آوینیون با حضور  سعید کریمی منتقد سینما و کارشناس مسائل استراتژیک و جمعی از هنرجوریان موسسه فرهنگی هنری شهید آوینی برگزار شد.

در این جلسه، فیلم سنگسار ثریا م» مورد نقد قرار گرفت و زوایای ی، فرهنگی، اجتماعی و حقوقی این فیلم واکاوی شد.

* یک شرکت نظامی؛ حامی مالی سنگسار ثریا

داستان فیلم از اینجا شروع می‌شود که رومه نگاری فرانسوی در سفرش به روستایی می رسد و اتومبیلش را برای تعمیر به هاشم، مکانیک روستا می دهد. توقف رومه نگار فرانسوی در روستا فرصتی است تا او با یک ماجرای هولناک مواجه شود؛ زنی به نام زهرا به محض دیدن رومه نگار او را به خانه خود دعوت می‌کند و از او می خواهد پای حرف هایش بنشیند. از این نقطه فیلم وارد یک فلش بک می‌شود و داستان در گذشته روایت می‌شود و خواهر زاده زهرا ثریا» در مرکز این ماجرا قرار دارد.

شوهر ثریا که یک زندانبان است قصد تجدید فراش دارد اما چون توانایی پرداخت هزینه هر دو زن را ندارد به ثریا پیشنهاد طلاق می دهد. ثریا وقتی حق و حقوقش را مطالبه می‌کند مرد نمی‌پذیرد و با کدخدا و ده تبانی می کند، نقشه از این قرار است که ثریا را به خانه هاشم برای کلفتی می فرستند، مردی که زنش را از دست داده و به همراه فرزند ناشنوایش زندگی می‌کند و این ویژگی‌ها موقعیت را برای متهم شدن ثریا به رابطه با هاشم فراهم می کند.

شوهر ثریا با همدستی کدخدا و ملای ده به زن بی گناه اتهاماتی را نسبت می دهند که در نهایت به سنگسار شدن ثریا منجر می شود.

سعید کریمی منتقد سینما و کارشناس مسائل استراتژیک در نقد این فیلم گفت: سنگسار ثریا م.» نام فیلمی به کارگردانی سیروس نورسته محصول 2008 آمریکا است. این فیلم بر پایه رمانی به همین نام نوشته فریدون صاحب جمع ساخته شده  است. شهره آغداشلو» در نقش زهرا و جیم کاویزل» بازیگر فیلم‌های خط باریک قرمز (ساخته ترنس مالیک) و مصائب مسیح ( ساخته مل گیبسون) در نقش خبرنگار فرانسوی ظاهر شده‌اند. تهیه‌کننده این فیلم هر چند در ظاهر کمپانی ام‌پاورپیکچرز» است اما بودجه این فیلم را یک شرکت نظامی خصوصی به نام بلک واتر» تقبل کرده است!

وی اظهار داشت: اینکه یک شرکت نظامی هزینه 5 میلیون دلاری ساخت این فیلم را تقبل کرده، جالب توجه و قابل تامل است! از همین جا می توان به اهمیت ساخت این فیلم ضد ایرانی-ضد اسلامی برای محافل ی، فرهنگی و نظامی آمریکا و غرب پی برد.

کریمی تصریح کرد: یک شرکت نظامی به همین سادگی و بدون دلایل استراتژیک، سرمایه گذاری برای ساخت یک فیلم را به عهده نمی گیرد؛ اصلا کارش این نیست. اما جالب اینجاست که سرمایه گذار فیلم سنگسار ثریا یک شرکت نظامی است.

* انتخاب حساب شده و هدفمند نقش ها

سعید کریمی در ادامه نقد این فیلم، گفت: هرچند نورسته- کارگردان سنگسار ثریا م- در مصاحبه‌ای گفت که فیلم سنگسار ثریا میم را در منطقه خاورمیانه ساخته، اما به کشور آن اشاره‌ای نکرد اما چندی بعد، آغداشلو فاش کرد که فیلم در اردن فیلمبرداری شده است.

کریمی اظهار داشت: سفارش دهندگان و حامیان فیلم ضدایرانی- ضد اسلامی سنگسار ثریا م»، در انتخاب عوامل و بازیگران این فیلم، کاملا حساب شده و هدفمند عمل کرده اند. آنها سیروس نورسته را به عنوان کارگردان فیلم، برگزیده اند؛ فردی که فارغ‌التحصیل سینما از دانشگاه یو.اس.سی آمریکاست و سالهاست در خدمت اهداف غرب و هالیوود فیلم می سازد.

این منتقد سینما ادامه داد: علاوه بر شهره آغداشلو و جیم کاویزل، پرویز صیاد، ویدا قهرمانی، نوید نگهبان، علی پورتاش و محمد یزدانی نیز در این فیلم بازی دارند. نقش ثریا را نیز بازیگر جوانی به نام موژان مارنو ایفا می‌کند.

کریمی توضیح داد. خانم شهره آغداشلو که به عنوان یکی از بازیگران اصلی این فیلم انتخاب شده از بازیگران فیلمفارسی» های دوره پیش از انقلاب است که پس از انقلاب به خارج از کشور رفت و به خدمت هالیوود و ت های آن درآمد. بعدها حتی به او جایزه اسکار هم دادند. آغداشلو در فیلم خانه ای از شن و مه» که فیلمی ی و در دفاع از عوامل رژیم پهلوی پناهنده شده به خارج ساخته شده است، نقش همسر یک افسر عالیرتبه شاه ایران را بازی می کند و در این فیلم، رسما به انجام رفتارهای مبتذل و غیراخلاقی دست می زند.

* مسیح به سنگسار ثریا می آید!

این کارشناس مسائل استراتژیک افزود: جیم کاویزل» که در فیلم سنگسار ثریا م» نقش یک خبرنگار فرانسوی را ایفا می کند، پیش از این در فیلم مصائب مسیح» ساخته مل گیبسون» و در نقش مسیح و منجی ایفای نقش کرده بود. در این فیلم، جیم کاویزل، در نقش یک خبرنگار و در حقیقت یک منجی» ظاهر می شود تا ماجرای سنگسار ثریا را به گوش جهانیان برساند!

کریمی گفت: غربی ها و حتی ایرانیانی که پیش از این، جیم کاویزل را در نقش مسیح دیده اند و شکنجه شدن های او را تماشا کرده اند، نوعی همذات پنداری حس مثبت نسبت به او دارند. بنابراین، زمانی که او را در فیلم سنگسار ثریا می بینند، ناخودآگاه، همین حس مثبت را حفظ می کنند و او را محق و گود من» می پندارند. همین سبب می شود، طیف مخالف او را، باطل و خطاکار بدانند.

* مرد غربی؛ منجی زن مسلمان ایرانی!

سعید کریمی تاکید کرد: نکته ظریف دیگری که در انتخاب جیم کاویزل برای این نقش وجود دارد این است که یک مرد غربی» به عنوان منجی زن ایرانی و مسلمان به مخاطب تحمیل شده است.

کریمی گفت: نکته حساب شده دیگری که در انتخاب جیم کاویزل قابل تامل است این است که او به عنوان یک خبرنگار غربی، نماد و نماینده رسانه ها و بنگاه های خبری و خبرسازی غرب است. انتخاب او به عنوان خبرنگار، در پی القای این موضوع است که رسانه های غربی همواره خیر و صلاح جامعه ایران و زن مسلمان ایرانی را میخواهند و ن ایرانی مسلمان می توانند به این رسانه ها اعتماد کنند. این موضوع زمانی شفاف تر قابل برداشت است که شهره آغداشلو به عنوان یک زن ایرانی، ماجرای سنگسار را برای خبرنگار فرانسوی روایت می کند و از او می خواهد این ماجرا را به گوش مردم دنیا برساند.

وی ادامه داد: در مقابل، ده (شیخ حسن) و کدخدای ده (ابراهیم) و دیگر همراهان آنها که همگی نماد مسئولان و مدیران حکومت جمهوری اسلامی قلمداد شده اند، افرادی مخالف آزادی، دروغ پرداز و جنایتکار نشان داده شده اند که به شدت به دنبال این هستند اجازه ندهند که ماجرای ثریا رسانه ای شود. هنگامی که شهره آغداشلو موفق می شود نوار کاستی را که خودش از ماجرای سنگسار ثریا روایت کرده به دست خبرنگار فرانسوی برساند، چادرش را که نماد حجاب زن ایرانی مسلمان است در مقابل همه اهالی ده باز می کند و فریاد می زند:حالا دیگه همه دنیا می فهمن!»

کریمی افزود: همه این موارد، به اضافه نگاه خریدارانه ای که شهره آغداشلو هنگام نقل کردن ماجرای سنگسار به خبرنگار فرانسوی دارد، این مسئله را القا می کند، که راه نجات زن مسلمان ایرانی، گرایش به سمت غرب است. در حقیقت، حمله این فیلم به سنگسار، روکش و پوشش هدف اصلی فیلم است؛ هدف اصلی القای منجی بودن مرد غربی برای زن مسلمان ایرانی است.

این منتقد فیلم و سینما تصریح کرد: حتی در این فیلم، نامی که برای شهره آغداشلو به عنوان زن مسلمان ایرانی انتخاب شده، معنادار و هدفمند است. نام او در این فیلم زهرا» گذاشته شده؛ نامی که در فرهنگ ایرانی-اسلامی ما، نماد عصمت و عفت است.

* شاهد و شهادت دهنده هوسباز و لمپن!

سعید کریمی در ادامه نقد فیلم سنگسار ثریا که در باشگاه فیلم آوینیون» برگزار شد، با اشاره به اصل فقهی و حقوقی شهادت 4 شاهد عاقل، بالغ و عادل برای اثبات » در دین اسلام، خاطرنشان کرد: در این فیلم، دو نفر به عنوان شاهد اصلی بدکاره بودن ثریا نقش ایفا می کنند که یکی شوهر خود ثریاست و دیگری، مکانیک ده است. شوهر ثریا فردی عقده ای و هوسباز نشان داده شده و مکانیک هم فردی ترسو و دروغگو(نقش هاشم). نکته حالب اینجاست که فردی نقش مکانیک ده و یکی از شاهدان بدکاره بودن ثریا را بازی می کند که پیش از انقلاب بازیگر طنز و لمپن فیلمفارسی ها بود و همه او را به نام صمد» می شناسند!

وی افزود: گاف بزرگ در سناریو و ساخت فیلم این است که سنگسار با دو شاهد انجام می شود در حالی که بر اساس دین مبین اسلام، باید 4 مرد بالغ، عاقل و عادل که با چشم خود را دیده باشند شهادت بدهند. در حقیقت، اسلام با قرار دادن این شرط سخت و شرایط دشوار دیگر، راه را برای فرصت طلبان و دروغگویان بسته است که به راحتی نتوانند با آبروی دیگران بازی کنند و به آنان تهمت بزنند.

* چرا سنگسار؟!

سعید کریمی با تاکید بر اینکه در دین مبین اسلام، برخی از قوانین، جنبه بازدارندگی دارد، اظهار داشت: هرچقدر که یک رفتار یا اتفاق، خطرات و عواقب خطرناک تری داشته باشد، قوانین بازدارنده ای که دین اسلام در نظر گرفته شدیدتر است. برای نمونه، حکم سنگسار که حکمی سخت است صرفا برای حفظ بنیان خانواده و سلامت اخلاقی جامعه وضع شده است.

این کارشناس مسائل استراتژیک، اظهار کرد: خانواده در دین اسلام، اهمیتی استراتژیک دارد و تمام قوانین اسلام برای آن است که کانون گرم خانواده ها حفظ شود و از هم نپاشد زیرا از هم پاشیدن خانواده ها، انحطاط و سقوط یک جامعه را منجر خواهد شد.

کریمی گفت: اما غربی ها و مخالفان دین اسلام، با لطایف الحیل و حربه های گوناگون در صدد تخریب قوانین اسلام هستند. آنها با ساختن این فیلم، در صدد برآمدند تا سنگسار را که یک قانون بازدارنده دینی است، تخریب کنند. آنان برای تخریب سنگسار، از راه تحریک احساسات مخاطبان به ویژه ن وارد شده اند. این تحریک احساسات و تقویت نگاه اوانیستی در فیلم، در صحنه سنگسار ثریا به اوج خود می رسد؛ این صحنه به اندازه ای رقت انگیز ساخته شده که قدرت تعقل را در بسیاری از مخاطبان تعطیل می کند و آنان را وادار می سازد از روی احساسات قضاوت کنند.

وی اظهار داشت: این در حالیست که یک جامعه با احساس گرایی به هیچ وجه اداره نمی شود و با غلبه احساس و هیجان بر عقل و منطق، شیرازه اجتماع از هم خواهد پاشید.

* چرا باید چنین فیلم هایی را بررسی و واکاوی کرد؟!

این منتقد فیلم و سینما با تاکید بر اینکه نباید از طرح ها و نقشه های محافل غربی علیه اسلام و ایران غافل شد، گفت: ما نباید چشممان را به روی اقدامات و تولیدات غربی ها ببندیم بلکه باید با رصد همیشگی ت ها، دشمنی ها و برنامه های آنان، از فرهنگ اصیل ایرانی و اسلامی خودمان دفاع کنیم.

وی افزود: جوانان مسلمان و فعال در عرضه فیلم و فرهنگ نباید از چنین تولیداتی غفلت کنند زیرا همین غفلت ها و ناآگاهی ها، عرصه را برای فعالیت هرچه بیشتر غربی ها هموارتر خواهد کرد.

* ن و دختران مسلمان ایرانی به سمت فیلمسازی بروند

سعید کریمی در پایان، بخشی از رهنمودهای مقام معظم رهبری درباره ن را یادآور شد: رهبر معظم انقلاب اردیبهشت ماه امسال در جمع بانوان فرهیخته دانشگاهی و حوزوی تاکید کردند درباره‌ مسئله‌ى زن و آنچه که پیرامون این مسئله است، خب حرف خیلى زیاد است؛ ما دچار یک عقب‌ماندگى‌اى هستیم. عقب‌ماندگى در این قلمرو، از نوع عقب‌ماندگى در علم - که ما میگوییم دچار عقب‌ماندگى هستیم مثلاً - نیست؛ در اینجا اگر تعبیر میکنیم به عقب‌ماندگى، به خاطر این است که ما در زمینه‌ى مسئله‌ى زن، مسئله‌ جنسیّت، مسئله‌ امورى که حول‌وحوش وجود زن تحقّق پیدا میکند و معنا پیدا میکند - مثل همین خانواده و فرزند و ازدواج و سَکَن و آرامش و از این مطالب - حرفهاى برجسته‌اى داریم که توفیق پیدا نکردیم اینها را منتقل کنیم به دنیا، اینها را مطرح کنیم در ذهنیّت جهانى، عقب‌ماندگى از این جهت. در حالى که دنیا احتیاج دارد به مبانى و مفاهیم روشنِ فراگیرِ کارگشا؛ همچنان که ملاحظه کردید بعضى از خانمها گفتند که وقتى ما اینها را در دنیا مطرح میکنیم، مورد استقبال قرار میگیرد؛ یا بعضى از خانمها گفتند که دستاوردهاى علمى در زمینه‌هاى روان‌شناسى و غیره، احکام اسلامى را در مورد زن تأیید میکند. خب، این یک گوشه‌اى از توانایى‌هاى نظام فکرى اسلامى در این مسئله‌ى حسّاس است؛ و ما این توانایى‌ها را نتوانستیم درست بیان کنیم، تعریف کنیم. در خیلى از مناطق گوناگون فکرى و قلمروهاى فکرى همین‌جور است؛ در خیلى از زمینه‌ها ما واقعاً نظر اسلام را درست نتوانستیم به دنیا منتقل کنیم. حالا اینکه میگویم "نتوانستیم"، این را نمیشود گناه نظام جمهورى اسلامى دانست؛ چون همان مقدارى هم که کار شده است، به برکت نظام جمهورى اسلامى است و به برکت نفوذ فکر انقلاب و فکر امام و نام انقلاب و نام امام و اینها بود که بحمداللّه تا حدودى گسترش پیدا کرد؛ لکن بیش از این باید ما کار کنیم، که نیاز داریم به این؛ که حالا عرض خواهم کرد. ما براى اینکه بتوانیم یک جبهه‌ تهاجمى و مصون از تعرّضِ تهاجم دیگران - یک آرایش تهاجمى - داشته باشیم، نیاز داریم به اینکه این کارها را، این اندیشه‌ها را، این افکار را منتشر کنیم، بگوییم؛ به این واقعاً نیازمندیم؛ در واقع این تهاجم ما، جنبه‌ مصونیّت‌سازى و تدافعى دارد. بنابراین هرچه شماها کار بکنید براى اینکه این عقب‌ماندگى را جبران بکنید، به نظر من مفید است و لازم است. در زمینه‌ این نهضت - باید گفت نهضت بیدارى در زمینه‌ مسائل مربوط به ن - واقعاً هیچ نبایستى ما تعلّل کنیم، توقّف کنیم؛ بین راه درنگ نباید کرد. با وجود اینکه این گفتمانِ کامل و مفید و قانع‌کننده را از اسلام در اختیار داریم، امّا عملاً خودمان را در موضع انفعال قرار دادیم در مقابل گفتمان غربى در مورد زن.

گفتمان غرب در مورد زن، یک گفتمان کاملاً حساب‌شده‌ ى است؛ یعنى آن روزى که این فکر و این گفتمان درباره‌ى زن، در غرب آغاز به کار کرد و شروع کرد، یک محاسبه‌ دقیقى پشت این وجود داشت.»

این منتقد فیلم و سینما تاکید کرد: از این رو، زن مسلمان ایرانی نباید بیکار بنشیند. در حال حاضر، موج سوم تهاجم فرهنگی علیه ن در حال انجام است و این ن هستند که باید فرماندهی مقابله با این تهاجمات را به عهده بگیرند.

وی گفت: ن و دختران دغدغه مند و متعهد مسلمان ایرانی و علاقمند به فعالیت های فرهنگی، در چنین فضایی باید به سمت ساختن فیلم بروند چرا که اثرگذارترین فرمول انتقال فرهنگ و دفاع از فرهنگ ایرانی اسلامی، فیلم و سینماست.


دانلود فیلم سنگسار ثریا م. The Stoning of Soraya M. 2008 با کیفیت BluRay 1080p

دانلود فیلم سنگسار ثریا م. The Stoning of Soraya M. 2008

داستان این فیلم که به ادعای سازندگان آن بر مبنای رویدادی واقعی ساخته شده، اوت 1986 (مرداد 1365) در دهکده ای کوچک در جنوب غربی ایران روی می دهد. زنی به نام زهرا (شهره آغداشلو) پیش یک خبرنگار فرانسوی که خودرو او هنگام عبور از روستا خراب شده می آید و برای او داستانی هولناک درباره خواهرزاده خود ثریا و از اتفاقی مرگبار که روی داده می گوید و …

دانلود فیلم سنگسار ثریا م. The Stoning of Soraya M. 2008

دانلود فیلم سنگسار ثریا م. The Stoning of Soraya M. 2008

زمان : 114 دقیقه

انتشار : 9 اکتبر 2009 (سوئد)

امتیاز : 8.0 از 10

میانگین رای : 13,503 نفر

نمره منتقدین : 50/100

ژانر : درام

محصول کشور : آمریکا

زبان : انگلیسی، فارسی

بودجه تولید : Box Office

کارگردان : Cyrus Nowrasteh, WGA

نویسندگان : Betsy Giffen Nowrasteh , Cyrus Nowrasteh , Freidoune Sahebjam

بازیگران : Shohreh Aghdashloo , Mozhan Marnò , Jim Caviezel , Navid Negahban , Ali Pourtash , David Diaan , Parviz Sayyad , Vida Ghahremani , Vachik Mangassarian , Bita Sheibani , Noor Al Taher , Haya Al Taher , Khalid Khan , Sheede Dana , Fay Yan , Salti Hasan , Laila Qutub , Talal Nabil Morcos , Abdullah Shaheen , Shukreyeh Thijeel , Fadela Rashem , Sabiha Faleh , Zoro Shaswar , Jalal Zadhaley , Aras Raffi , Yousef Shweihat , Rami Hamati , Fadi Joseph Hamati , Yasha Keyt , Prasanna Puwanarajah


تهیه‌کنندگان : Todd Burns , Diane Hendricks , Jason Jones , Stephen A. Marinaccio II , Stephen McEveety , Thomas J. Papa , Tracy K. Price , David Segel , John Shepherd

موسیقی : John Debney

فیلم بردار : Joel Ransom

تدوین فیلم : David Handman , Geoffrey Rowland

نقش افرینان : Deborah Aquila , Jennifer L. Smith , Tricia Wood

طراح صحنه : Judy Rhee

مدیر هنری : Bradley Schmidt

دکوراسیون : Rana Abboot

طراح لباس : Jane Anderson

گریمور : Jason Hamer , Aimee Macabeo , Mike Mekash , Christien Tinsley , Hiroshi Yada , Sean Kenney

مدیریت تولید : Stephen A. Marinaccio II , Issa Sawaqed

دستیار تهیه کننده : Matthew J. Clark , Tamir Naber , Trevor Puckle

بخش هنری : Rime Al-Jabr , Amin Charif El Masri , Sana Hashem , Fida Ibrahim , Sana’a Jaber , Samy Keilani , Karim Kheir , Emad Al Muhtaseb , Rima Najdi , Zeina Soufan , Mona Sultan , Samir Zaidan , Nasser Zoubi

بخش صدا : David Barnaby , Dennis Baxter , Ethan Beigel , Evan Beigel , Joel D. Catalan , Mark Hensley , Matt Hovland , Melissa Kennelly , Shawn Kennelly , Baha Othman , Sarah Payan , Durand Trench

جلوه‌های ویژه : Diane Woodhouse

صحنه های خاص : Christopher C. Brown , Dave Dean , Christopher Dusendschon , Martin Hesselink , Michael Kowalski , Paul Lemeshko , Erwin Lievre , Derick Loo , Allan Magled , Ciaran O’Connor , Mihaela Orzea , David Rose , Frankie Stellato , Sarah Swick , David Van Woert

بدل کار : Ian Eyre

دوربین و گروه برق : Hosni Al Baqa , Sasha Proctor , Peter Wilke

انیمیشن : Lee McNair

بخش بازیگری : Lara Atalla , Patty Majorczak-Connolly , George Naouri , Mark Sussman , Lisa Zagoria

بخش تولید لباس : Kathryn L. Bucher , Phaedra Dahdaleh , Karma Hijjawi , Abd Elfattah Rayyan , Sierra Robinson

بخش تدوین : Brian Beard , Carmen Del Toro , Stephen A. Marinaccio II , Michael Mintz , Steve Sahagun

بخش موزیک : Sussan Deyhim , Kevin Kaska , Melanie Mullens Hoyson , Steve Salani , Michael Stern

سایر دست اندر کاران : Nathaniel Albro , Heather Askew , Harry S. Boileau , Christopher C. Brown , Jeff Brue , Otto Burnham , Carolyn Burns , Todd Burns , Fahim Fazli , Laura Fearon , Jennifer Haire , Andrew Hyatt , Soraya Kelley , Roman Kopelevich , Jordan Melograna , Josh Rader , Joanna Repsold , Jessica Shannon , Steven E. Simon , Wayne Tidwell

تماشای این فیلم به افراد زیر 17 سال توصیه نمی شود.


توجه    توجه

دوستان عزیز با کلیک روی لینکهای زیر مستقیما
به لینک دانلودفیلم در کانال تلگرام ما هدایت میشوید



دانلود فیلم با حجم545 مگابایت

دانلود زیرنویس فیلم سنگسار ثریا

نقد و بررسی فیلم سنگسار ثریا







فیلم های ضد ایرانی

دشمنان جمهوری اسلامی که آمریکا و رژیم اشغالگر قدس که در رأس این دشمنی قرار دارند، از همان ابتدا وقتی دیدند نظام جمهوری اسلامی ایران تثبیت شده از همه ظرفیت‎ها و امکانات خود برای ضربه زدن به انقلاب استفاده کردند. آمریکا به‎عنوان سردمدار نظام سلطه در جهان، با اشراف به نقش رسانه و مدیوم تاثیرگذار و فراگیری چون سینما، خیلی زود دست به‎کار شد و به تولید فیلم‎هایی پرداخت که در آن چهره‎ای مخوف و نازیبا از ایران و انقلاب اسلامی به جهان عرضه کند.فیلم های ضد ایرانی

فیلم های ضد ایرانی
 
امکانات وسیع هالیوود به محض اراده، در خدمت امپریالیست قرار گرفت و با خط دهی و هدایت جریان صهیونیستی، فیلمنامه‎‎های فراوانی نوشته شد و جلوی دوربین رفت. آمریکا طی این سال ها، با جعل و تحریف واقعیت و دروغ پردازی‎‎های هالیوودی، فیلم‎هایی به‎منظور ایران هراسی و اسلام هراسی ساخته است تا افکار جهانیان ناآگاه را هدف قرار دهد. نمی‎توان گفت که این فیلم‎ها حاوی تاثیرات منفی و برای شستشوی مغزی مخاطبان ساده اندیش و جاهل و زودباور نبوده است. اما با استناد به‎نظرات کارشناسان بی‎طرف جامعه جهانی، می‎شود با قطعیت اذعان کرد که این جریان ضد ایرانی، هیچ‎گاه در کلیت و نهایت موفق نبوده و به هیچ وجه خروجی ماندگاری نداشته است.
 
با این حال آمریکا و نظام سلطه، هم‎چنان مذبوحانه به این تلاش‎های سینمایی ادامه می‎دهد و با دروغ‎های شاخداری که با بهره‎گیری از بهترین امکانات هالیوودی و بعضا با حضور برخی ستاره‎‎های پرزرق و برق و گاهی بازیگران به بیراهه رفته ایرانی ساخته می‎شود، سعی می‎کند به نظام و انقلاب ضربه بزند. اما تمداران پشت پرده این جریان بیمار، خودشان هم، نیک می‎دانند که باور‎ها و ارزش‎ها و اعتقادات مردم ما به این سادگی ها تحت تاثیر نظام سلطه قرار نخواهد گرفت.


فیلم فرستاده/ 1983

  • کارگردان:پرویز صیاد
  • بازیگران:پرویز صیاد، هوشنگ توزیع، مری آپیک، کامران نوزاد
 
فیلم فرستاده
 
اولین فیلم‎های مطرح ضد ایرانی را ایرانی‎‎های مهاجرت کرده ساختند و با خودشیرینی جلوی بیگانه و آمریکایی‎ها، به نوعی چراغ اول را روشن کردند. پرویز صیاد که در سینمای پیش از انقلاب هم با کاراکتر صمد شناخته می‎شد و هم به‎عنوان تهیه‎کننده و کارگردان، سعی می‎کرد پز روشنفکرانه‎اش را هم حفظ کند. پس از خروج از کشور، تلاش می‎کند فعالیت سینمایی‎اش را ادامه دهد. او برای تثبیت جای پایش در آمریکا، باید در همان ابتدا نوشابه‎ای برای میزبانانش باز می‎کرد و چه‎ چیزی بهتر از ساخت یک فیلم ضد ایرانی.
 
صیاد در فرستاده»، قصه یک ایرانی مذهبی را روایت می‎کند که به‎وسیله سران جمهوری اسلامی ایران به آمریکا فرستاده می‎شود تا علی اکبر طباطبایی، یکی از ساواکی‎‎هایی که در واشینگتن زندگی می‎کند، را ترور کند. اما این شخص پیش از اقدام، به‎وسیله فرد دیگری ترور می‎شود و اتفاقات دیگری پیش می‎آید. فیلم به‎دلیل همان نگاه ضد ایرانی و ضد انقلابی‎اش، خیلی زود در آمریکا و غرب مورد توجه قرار می‎گیرد و حتی جشنواره‎‎های سینمایی معتبری چون لوکارنو و برلین هم حسابی تحویلش می‎گیرند.
 

 

فیلم بدون دخترم هرگز/ 1991

 
  • کارگردان:برایان گیلبرت
  • بازیگران:سالی فیلد، آلفرد مولینا
 
 بدون دخترم هرگز
 
این فیلم یکی از اولین فیلم‎ها و البته مشهورترین فیلم‎های ضد ایرانی آمریکاست و سروصدای زیادی به پا کرد. تهیه و توزیع فیلم را کمپانی معتبر مترو گلدوین مایر به عهده داشت، آهنگساز آن جری گلداسمیت معروف بود و بازیگران سرشناسی چون سالی فیلد و آلفرد مولینا در آن بازی می‎کردند.
 
فیلم براساس کتابی به همین نام، بدون دخترم هرگز، نوشته بتی محمودی، ساخته شد و قصه پزشکی ایرانی به نام بزرگ محمودی را روایت می‎کند که تصمیم می‎گیرد پس از انقلاب همراه همسر آمریکایی‎اش بتی و دخترش مهتاب به ایران سفر کند، اما بتی به‎دلیل جنگ ایران و عراق و ماجرای تسخیر لانه جاسوسی به‎وسیله نیرو‎های مومن و انقلابی که از طرف آمریکایی‎ها با عنوان گروگان گیری و تصرف سفارت آمریکا یاد می‎شود، به این سفر خوشبین نیست. باقی فیلم مربوط به سفر این خانواده به ایران و رفتار‎های خشونت‎آمیز ایرانی هاست.
 
در واقع، فیلم هم‎چنان‎که یکی از آثار صاحب نام ضد ایرانی است، در اغراق و دروغگویی هم الگوی کاملی محسوب می‎شود. تصویری که فیلم از ایران و اسلام و انقلاب ارائه می‎دهد ـ با شخصیت‎هایی کاریکاتورگونه ـ تصویری خشن و نامهربان از برترین دین و پیروان آن است.
 

 

فیلم مریم/ 2002

 
  • کارگردان:رامین سری
  • بازیگران:مازیار جبرانی، دیوید اکرت، مریم پاریس، ‎شان تیوب، شهره آغداشلو، گلی سمیعی
 
فیلم مریم
 
باز هم یک زخم قدیمی که سر باز می‎کند؛ یعنی واقعه مهمی چون تسخیر لانه جاسوسی که هنوز یادآوری این شکست برای آمریکایی‎ها دردناک و تلخ است، و باز هم توپی که با پاس ایرانی‎‎های بی‎ریشه، به گل تبدیل می‎شود. البته پر واضح است که این گل هم به سیاق همه گل‎های این‎چنینی آفساید است و به هیچ عنوان به ثمر رساندن آن امتیازی برای سازندگان و تصمیم گیرندگان پشت پرده آن محسوب نمی‎شود. فیلم مریم»، داستان یک خانواده ایرانی را در آمریکا به تصویر می‎کشد؛ مریم آرمین، دختر یک پزشک ایرانی است که خود را یک آمریکایی می‎داند.
 
علی، پسر عموی او که جوانی مذهبی و از دوستداران امام (ره) و انقلاب است، برای تحصیلات دانشگاهی به آمریکا می‎رود. همزمان با تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در ایران، علی هم تصمیم می‎گیرد محمدرضا پهلوی، شاه فراری ایران را ترور کند که در مرکز سرطان منهتن بستری است. نکته جالب اینجاست که پدر مریم هم در همین مرکز کار می‎کند. همان روش‎های اغراق‎آمیز و تصورات ساده لوحانه درباره ایران و انقلاب اسلامی، باعث می‎شود به سیاق فیلم‎های دیگر این‎چنینی، باز هم با اثری ابتر و ضعیف طرف باشیم.
 

فیلم اسکندر/ 2004

 
  • کارگردان:الیور استون
  • بازیگران:کالین فارل، جرد لیتو، آنجلینا جولی، وال کیلمر، آنتونی هاپکینز، رزاریو داوسن، کریستوفر پلامر
 
فیلم اسکندر
 
الیور استون، از جمله کارگردان‎‎های سرشناس آمریکاست که تبحر ویژه‎ای در پرداختن به موضوعات و سوژه‎‎های تاریخی، چه در قالب فیلم مستند و چه در قالب داستانی دارد. فیلم جوخه» او که نگاهی شماتت‎آمیز به جنگ ویتنام دارد، هنوز به‎عنوان اثری شاخص مورد بحث و بررسی قرار می‎گیرد. وال استریت، جی اف کی، متولد چهارم ژوییه و قاتلین بالفطره، برخی از مهم‎ترین فیلم‎های این کارگردان هستند. اما ناگهان کارگردانی با این پیشینه هوس می‎کند فیلمی تاریخی درباره اسکندر مقدونی بسازد.
 
خب این مسئله هم به خودی خود ایرادی ندارد و حق طبیعی هر فیلمساز است، اما استون و همه اتاق فکر فیلم، تصمیم گرفتند در نشان دادن بدی‎‎های ایرانی‎ها و هخامنشیان از هیچ کاری دریغ نکنند و بدترین رفتار‎ها و انحرافات را به اهالی پارس نسبت دهند. درست است که به‎دلیل زمان فیلم که مربوط به گذشته‎ای دور است و علی الظاهر نباید ربطی به دوران معاصر داشته باشد، اما ساخت فیلم در این برهه زمانی باعث می‎شود که آمریکایی‎ها به شکل هوشمندانه ای، دشمنی‎شان با ایران و ایرانی را در قصه‎ای تاریخی بیان کنند. نتیجه هم فیلمی می‎شود تحریفی و یک طرفه که جزو آثار ضعیف کارنامه استون است.

 

فیلم سیریانا/ 2005

 
  • کارگردان:استیون گیگان
  • بازیگران:جورج کلونی، مت دیمون، کریس کوپر، آماندا پیت
 
فیلم سیریانا
 
سیریانا قرار بوده فیلمی در ژانر ی باشد، مثلا مثل آثاری که کاستاگاوراس (زد، حکومت نظامی) و جیلو پونته کوروو (نبرد الجزیره) ساختند، اما نتیجه اثری شده که نه نشانی از این فیلم‎های خوب دارد و نه می‎تواند گلیم خودش را از آب بیرون بکشد؛ چراکه نگاه پشت فیلم مغرضانه و کاملا یک طرفه است و می‎خواهد دیکته‎ای از سرمشق‎های ت‎های آمریکا در جهان و از جمله خاورمیانه باشد. فیلم از جنبه‎ای دیگر و از وجه سرگرم کننده‎اش هم می‎خواهد جا پای آثار جیمزباند بگذارد، اما این اتفاق هم نمی‎افتد و در این بخش هم دستش به‎جایی بند نیست. موضوع اصلی فیلم، نفت و تاثیر آن بر اقتصاد جهانی است و اینکه آمریکا کنترل نفتی‎اش را در خاورمیانه دارد از دست می‎دهد.
 
عده‎ای خرابکار و تروریست از تهران و کشور‎های عربی، مدام دست به اقدامات خرابکارانه می‎زنند و هر بار باب بارنز، کهنه سرباز آمریکایی که حالا افسری عالی‎رتبه است، باید سروسامانی به قضیه بدهد. یکی نیست بگوید اصلا نفت خاورمیانه به آمریکا چه ربطی دارد که می‎خواهد کنترل آن را در دست بگیرد؟ آمریکا مثل همیشه در این فیلم هم خودش را مالک دنیا و هر آنچه در آن است، می‎داند و بنا بر همین خودخواهی و تمامیت خواهی، همه را دشمن خود می‎پندارد و برای تخریب و بد نشان دادن آن ها، از ایرانی‎ها گرفته تا دیگر مسلمانان، از هیچ کوششی دریغ نمی‎کند.

 

فیلم 300/ 2006

 
  • کارگردان:زاک اسنایدر
  • بازیگران:جرارد باتلر، لینا هدی، دیوید ونهام، دومینیک وست، رودریگو سانتورو
 
فیلم 300
 
آمریکا همواره سعی می‎کند ناکامی هایش در مواجهه با ایران را در ت خارجی با دروغ پردازی‎‎های هالیوودی جبران کند؛ فیلم فانتزی و تاریخی ـ تخیلی 300 یکی از مصداق‎های این مقابله ناکارآمد است. آن‎ها در این فیلم تصمیم گرفتند، باز هم به‎صورت غیرمستقیم، به ایران حمله کنند و با سودجویی از واقعه‎ای تاریخی، به ایرانی‎ها ضربه بزنند. در نتیجه فیلمی پر از تحریف و ناراستی و نژادپرستی از آب درآمد که حتی داد غیر ایرانی‎‎های منصف و اهل مطالعه را هم در آورد.
 
این فیلم قصه مقاومت و جان فشانی 300 سرباز اسپارتی (نیرو‎های یونانی) است که به رهبری لئونیداس، در برابر ارتش 300 هزار نفری خشایارشاه مبارزه می‎کنند. استفاده فراوان از جلوه‎‎های ویژه، فیلم را بیش از پیش مصنوعی جلوه می‎دهد و از واقعیت دور می‎کند. ضمن اینکه سازندگان این فیلم هر چقدر دلشان می‎خواهد ایرانی‎ها را خشن، منحرف، ترسو و ناتوان نشان می‎دهند و در آن دورهمی که راه می‎اندازند، حسابی عقد ه گشایی می‎کنند.

 

فیلم شبی با پادشاه/ 2006

 
  • کارگردان:مایکل سجبل
  • بازیگران:تیفانی دوپونت، لوک گاس، جان ریس دیویس، عمر شریف
فیلم شبی با پادشاه
 
باز هم یک فیلم تاریخی دیگر و باز هم درباره دوران خشایارشاه. این‎بار هالیوود سراغ بخشی ضربه پذیر درباره یهودیان در دوران پادشاهی ایران می‎رود و سعی می‎کند با معادل سازی‎‎های تمثیلی و هنرمندانه، بحث مظلومیت یهودیان در ایران و جهان را در طول تاریخ مطرح کند. در واقع جریان صهیونیستی و اسرائیلی پشت پرده این فیلم، و سیستم هالیوود، تلاش می‎کند با روایت این قصه و شاخ و برگ دادن بیش از حد به آن، نوشابه‎ای برای خودش باز کند. هامان، وزیر خشایارشاه، روزی از جایی عبور می‎کند، همه به‎جز فردی به نام مردخای به او تعظیم می‎کنند.
 
این موضوع برای هامان قابل هضم نیست، برای همین با ترفندی حکم قتل عام یهودیان را از شاه ایران می‎گیرد. ولی دختری یهودی به نام استر که تحت سرپرستی مردخای بوده، نزد خشایارشاه می‎رود و او را از این کار منصرف می کند. در واقع با فداکاری، جلوی ادامه نابودی و کشتار یهودیان را می‎گیرد. این فیلم صرفا نشانه واضح دیگری از دشمنی آمریکا و صهیونیست‎ها با ایران است و هیچ امتیازی در آن مشاهده نمی‎شود.

 

فیلم پرسپولیس/ 2007

 
  • کارگردان:مرجان ساتراپی و ونسان پارونو
  • صدا پیشگان:کیارا ماسترویانی و کاترین دونوو
 
فیلم پرسپولیس
 
انیمیشن پرسپولیس براساس داستان مصوری به همین نام، نوشته مرجان ساتراپی، ساخته شد؛ در واقع فیلم در نشان دادن فضای پس از انقلاب اسلامی ایران، به نوعی به الگو‎هایی چون بدون دخترم هرگز هم ادای دینی می‎کند. پرسپولیس، فضای پیش و پس از انقلاب را با هم مقایسه می‎کند و با قراردادن نشانه‎‎هایی خصمانه و عنادورزانه به این نتیجه می‎رسد ـ یا به‎عبارت دیگر می‎خواهد به مخاطب تلقین و دیکته کند ـ که مردم ایران بعد از این واقعه، همگی افسرده و دلشکسته شده‎اند.
 
ضدیت فیلم با موضوع حجاب بسیار آشکار است و به‎دنبال صدور این بیانیه است که بگوید نظام جمهوری اسلامی، جنبش و فعالیت ن را سرکوب می‎کند. مضمون فیلم به‎گونه‎ای بود که حتی در برخی کشور‎های عربی هم باعث اعتراض مسلمانان شد. پرسپولیس، در ساختار و کیفیت خلاقیت‎ها و نوآوری‎‎هایی داشت و همین مسئله و البته محتوای ضد ایرانی و ضداسلامی‎اش هم مزید بر علت شد و فیلم، موفقیت‎هایی در برخی جشنواره‎ها از جمله کن به دست آورد. جالب اینجاست ساتراپی، جایزه جشنواره کن خود را به مردم ایران تقدیم کرد و فیلمش را اثری کاملا بی طرفانه خواند!

 

فیلم سنگسار ثریا / 2008

 
  • کارگردان:سیروس نورسته
  • بازیگران:شهره آغداشلو، پرویز صیاد، علی پورتابش، جیمی کاویزل، موژان مارنو
 
فیلم سنگسار ثریا
 
این فیلم یکی از ضعیف‎ترین فیلم‎های تاریخ سینما در ساختار، شیوه روایت و کیفیت است که تلاش مذبوحانه‎ای برای بدجلوه دادن اسلام و ایران در جهان می‎کند و طبیعی است که راه به‎جایی هم نمی‎برد. فیلم براساس کتابی به همین نام نوشته فریدون صاحب جمع، ساخته شده است و سازندگان ایرانی جلای وطن کرده، باز هم خواسته‎اند آب به آسیاب دشمن بریزند. آن‎ها با پرداختن به عقوبتی شرعی و قانونی، مسئله را بیش از پیش بزرگ جلوه می‎دهند و فیلم را به‎زعم‎ خودشان به بیانیه‎ای در راستای نقض حقوق بشر در ایران تبدیل می‎کنند. پیدا کردن یک بازی خوب در فیلم، کاری نشدنی است.
 
ضمن اینکه بازی کاویزل در نقش رومه‎نگاری فرانسوی هم امتیازی برای فیلم محسوب نمی‎شود. او همان بازیگر نقش مسیح در فیلم مصائب مسیح»، ساخته مل گیبسن، است.

 

فیلم کشتی گیر/ 2008

 
  • کارگردان:دارن آرونوفسکی
  • بازیگران:میکی رورک، ماریسا تومی، ارنست میلر
فیلم کشتی گیر
 
قصه فیلم کشتی گیر اگر بدون جهت گیری‎‎های بی‎دلیل ی بود، شاید گیرا و جذاب می‎شد و تلاش برای بقای یک ورزشکار کهنه کار، تماشاگر را متاثر و با خود همراه می‎کرد. آن هم فیلمی که کارگردان شناخته شده‎ای چون آرونوفسکی پشت آن است که فیلم‎های مطرحی چون مرثیه‎ای برای یک رویا و قوی سیاه را در کارنامه دارد و بازیگر کارکشته‎ای چون رورک، ایفاگر نقش اصلی آن است. اما کشتی گیر» بدون هیچ ضرورتی، مهم‎ترین سکانس هایش را آغشته به رنگ ت، آن هم از نوع ضد ایرانی‎اش، می‎کند. هر چند حتی چنین رویکرد بیمارگونه‎ای به چشم داوران جشنواره معتبری چون ونیز هم خوش می‎آید و آن‎ها جایزه شیر طلایی را به این فیلم می‎دهند.
 
رندی رابینسون، کشتی کج کار با سابقه‎ای است که سال‎ها به‎دلیل بیماری از ورزش دور بوده، اما می‎خواهد عزمش را جزم کند تا برای آخرین بار مبارزه‎ای انجام دهد. حریف او هم یک کشتی گیر ایرانی به نام آیت‎الله است! کارگردان فقط هم به این نامگذاری اکتفا نمی‎کند و سعی می‎کند در سکانس‎های مسابقه، حسابی عقده هایش را سر جمهوری اسلامی ایران خالی کند. نتیجه صحنه‎‎هایی توهین‎آمیز است که به مذاق هیچ ایرانی خوش نمی‎آید.
 

 

فیلم ن بدون مردان/ 2009

 
  • کارگردان:شیرین نشاط
  • بازیگران:آریتا شهرزاد، آنا پیروز، شبنم طلوعی، پگاه فریدونی، زهرا امیرابراهیمی، نوید اخوان
 
فیلم ن بدون مردان
 
این فیلم براساس کتابی با قلم شهرنوش پارسی پور ساخته شده و زندگی مصیبت بار ن ایرانی را ظاهرا در مقطع کودتای 28 مرداد، در سال 1332، و زمان دکتر مصدق روایت می‎کند، اما واضح است که فیلم می‎خواهد این اوضاع نابسامان مظلومیت ن را به دوران معاصر و سال‎های اخیر در ایران بچسباند. یک فعال ی، یک خودفروش، یک کمونیست و یک فرد سنتی، چهار زن قصه‎‎های این فیلم هستند. این فیلم هم به‎دلیل ارائه تصویری سیاه از ایران، با نظر مثبت برخی منتقدان و جشنواره‎‎های خارجی روبه‎رو شد؛ از جمله جشنواره ونیز که شیر نقره‎ای بهترین کارگردان را به نشاط می‎دهد.

 

فیلم غیرقابل فکر/ 2010

 
  • کارگردان:گرگور جوردن
  • بازیگران:ساموئل ال جس، مایکل شین، برندان روث، گیل بیلاز
 
فیلم غیرقابل فکر
 
فیلم غیرقابل فکر، قصه یک مامور و بازرس اف بی ‎ای است که از یک مظنون تروریستی بازجویی می‎کند. ظاهرا سه بمب اتمی در سه نقطه آمریکا جاسازی شده‎ تا به موقع این کشور را روی هوا بفرستد. همه تلاش بازجو این است که مظنون به این مسئله اعتراف کند، اما گویا بمب چهارمی هم در کار است و همه از آن بی‎خبرند. فیلم‎هایی با موضوع عملیات خرابکارانه و تروریستی به‎ویژه در سال‎های اخیر رونق گرفته و هالیوود هم استاد روایت کردن چنین قصه‎‎های مهیجی است.
 
آمریکا بیش از هر حکومت دیگری در دنیا در این امر تبحر دارد و زبده‎ترین تروریست‎ها را پرورش می‎دهد، اما می‎خواهند خود را مظلوم‎ترین ملت در بحث تروریسم نشان دهند. در غیرقابل فکر» اما پیرو همان نگاه مریض و متوهم، مظنون اصلی براندازی آمریکا، ایرانی‎ها هستند؛ آن هم با بمب اتمی. در واقع سازندگان این فیلم، این‎بار کمی پا را از حد خود فراتر گذاشته‎اند و ادعای دروغین تمداران آمریکا، مبنی بر در اختیار داشتن بمب اتمی از سوی ایران، را مطرح می‎کنند.

 

اورشلیم:شمارش مع/ 2011

 
  • کارگردان:هارولد کرنک
  • بازیگران:دیوید‎ای آر وایت، آنا زیلینسکی، استیسی کیچ، رندی تراویس
 
اورشلیم:شمارش مع
 
باز هم آمریکا و باز هم توهم اینکه ایران، بمب اتمی در اختیار دارد. اورشلیم:شمارش مع، براساس کتابی به همین نام ساخته شده و ضدبرنامه‎‎های هسته‎ای ایران است. قصه تخیلی فیلم درباره هفت ایرانی مسلمان به نام گروه هفت شگفت‎انگیز است که می‎خواهند با بمب‎گذاری و عملیات خرابکارانه، کشور آمریکا را نابود کنند! نتیجه این نگاه توهمی و خنده دار و به شکل بسیار بدی ت زده، با خواندن همین خلاصه قصه و موضوع، واضح و مبرهن است و اصلا نیاز به دیدن فیلم نیست.
 
اما اگر هوس خندیدن، آن هم با دیدن فیلمی غیرکمدی به سرتان زد، می‎توانید این فیلم را تماشا کنید و از رویت تصورات آمریکایی‎ها لذت ببرید.

فیلم شرایط/ 2011

  • کارگردان:مریم کشاورز
  • بازیگران:نیکول بوشهری، سارا کاظمی، رضا سیسکو صفایی، سهیل پارسا
 
فیلم شرایط
 
این فیلم ظاهرا می‎خواهد تمایلات منحرفانه دو دختر به یکدیگر را روایت کند، اما عملا منظورش بیشتر از این حرف هاست و می‎خواهد وانمود کند که شرایط جمهوری اسلامی ایران به قدری بغرنج و خفقان آور است که حتی آزادی‎های (بخوانید بی‎بند و باری ها) کمتر از این هم جایی برای بروز ندارد.
 
در شرایط» با فیلمی سردستی، شعاری و با صحنه‎ها و بازی‎‎های بد روبه‎رو هستیم که نه ربطی به سینما دارد و نه می‎تواند حرف و منظورش را به‎درستی و در قالبی هنرمندانه بیان کند.

 

فیلم آرگو/ 2012

 
  • کارگردان:بن افلک
  • بازیگران:بن افلک، برایان کرانستون، آلن آرکین، جان گودمن
فیلم آرگو
 
بن افلک، سال 2010، اولین فیلمش را ساخت؛ فیلم شهر» با روایتی نفس گیر، ما را با گروهی سارق بانک همراه می‎کرد و بیم و تباهی و تردید‎های شخصی‎شان را به خوبی پیش روی تماشاگر قرار می‎داد.
 
اما افلک در دومین گام فیلمسازی‎اش، هنرش را به تمداران آمریکایی فروخت و البته پاداشش را هم دریافت کرد؛ این فیلم اسکار گرفت و کارگردان آن، به وسیله ی همسر باراک اوباما، جایزه را دریافت کرد، ولی اعتبارش به‎عنوان یک هنرمند زیر سوال رفت. آرگو پس از سال‎ها دوباره سراغ ماجرای تسخیر لانه جاسوسی آمریکا می‎رود و به خوبی نشان می‎دهد که چقدر آن زخم کهنه، هنوز تازه است و نظام سلطه را می‎آزارد.
 
اینجا اگرچه به‎لحاظ کیفیت و ساختار با اثر بهتری، نسبت به فیلم های قبلی، مواجه هستیم، با این حال هنوز تحریف‎ها، دروغ پردازی‎ها و یکجانبه نگری ها وجود دارد.

 

300:ظهور یک امپراتور/ 2014

 
  • کارگردان:نوام مارو
  • بازیگران:اوا گرین، رودریگو سانتورو، لینا هدی، دیوید ونهام
 
ظهور یک امپراتور
 
این فیلم، دنباله فیلم 300 است و ظاهرا آن قدر آن فروش و استقبال کذایی، به‎خاطر دروغ پراکنی و جلوه‎‎های ویژه مهیج و سرگرم کننده‎اش، به مذاق کمپانی سازنده خوش آمده که قصد کرده به عقده گشایی خود درباره ایرانی‎ها ادامه بدهد. فیلم به مراتب اثری بی‎ارزش‎تر از قسمت اول است و باز هم با همان شکل و سیاق قصه گویی می‎کند و چیز تازه‎ای ندارد. گو اینکه این‎بار کمی از آن اعتراضات گسترده جهانی را لحاظ کرده و تلاش کرده توانایی‎‎هایی را هم برای ایرانی‎ها در نظر بگیرد. در واقع این ملاحظه هم از قدرت و پیروزی‎‎های تاریخی و انکارناپذیر ایران نشات گرفته است.

 

فیلم دختری تنها در شب به خانه می‎رود/ 2014

 
  • کارگردان:آنالیلی امیرپور
  • بازیگران:شیلا وند، آرش مرندی، مارشال منش، دومنیک رینس
 
دختری تنها در شب به خانه می‎رود
 
فیلم به شیوه سیاه و سفید فیلم‎برداری شده و از لوکیشن‎ها استفاده منحصربه فردی شده است. فیلم ویژگی‎‎های بصری و روایتی جالبی دارد و جلب توجه می‎کند، اما مضمون آن با توجه به حضور یک دختر چادری و محجبه خون آشام که در شهری بد زندگی را می‎گذراند، ارجاعاتی کنایی و تمسخرآمیز به شرایط کنونی ایران دارد که فیلم را تا حد زیادی از سکه می‎اندازد.

 

فیلم گلاب/ 2014

 
  • کارگردان:جان استوارت
  • بازیگران:گائل گارسیا برنال، شهره آغداشلو، گلشیفته فراهانی، کامبیز حسینی، هالوک بیلجینر
 
فیلم گلاب
 
این فیلم ضد ایرانی، ماجرای فتنه و درگیری‎‎های سال 88 را دستمایه خود قرار می‎دهد و این کار را هم به بدترین و غیرهنرمندانه‎ترین و شعاری‎ترین شکل ممکن می‎کند. فیلمنامه، شیوه روایت، ساختار و بازی‎‎های بد، گلاب» را به نمونه‎ای ابتر از سینمای فرمایشی غرب و آمریکا تبدیل می‎کند. فیلم براساس نوشته و اظهارات مازیار بهاری، خبرنگار بی‎بی سی ساخته شده است.

 

فیلم سپتامبر‎های شیراز/ 2015

 
  • کارگردان:وین بلر
  • بازیگران:آدرین برادی، سلما هایک، شهره آغداشلو، آنتونی عزیزی
 
فیلم سپتامبر‎های شیراز
 
سپتامبر‎های شیراز که براساس کتابی به همین نام نوشته دالیا سافر ساخته شده، جدیدترین فیلم ضد ایرانی هالیوود است. فیلم، قصه یک خانواده یهودی را روایت می‎کند که پس از انقلاب اسلامی ایران در سال 57، شرایط زندگی را برای خود دشوار می‎بینند و برای همین دست به مهاجرت می‎زنند. اتهام رفتار نامناسب نظام جمهوری اسلامی ایران با اقلیت‎ها از جمله یهودیان، از آن برچسب‎های خنده دار و غیرقابل باوری است که فقط آمریکا، صهیونیست‎ها و همتایانشان، قابلیت طرح و ادعای آن را دارند.
 
فیلم با بهره‎گیری از دو ستاره مشهور سینما، برادی و هایک و قصه مثلا پرفراز و نشیب و مهیجش، می‎خواهد تماشاگر را با خود همراه کند و هر طور که هست به بیننده بقبولاند که با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، چه به روز اقلیت‎ها آمده است. اما تماشای فیلم و نگاهی گذرا به واقعیات تاریخی و زندگی مسالمت‎آمیز پیروان همه ادیان در ایران، نیت نادرست سازندگان فیلم را خیلی زود برملا می‎کند. خانم آغداشلو هم با حضور در این فیلم، نام خود را به‎عنوان رکورددار بازی در فیلم‎های ضد ایرانی جاودانه کرد.

دانلود رایگان فیلم ضد ایرانی Under the Shadow 2016
به همراه نقد و برسی

دانلود فیلم Under the Shadow 2016

ژانر: ترسناک
کارگردان: Babak Anvari
ستارگان: Narges Rashidi, Avin Manshadi, Bobby Naderi
محصول کشور: انگلستان، قطر، اردن
سال انتشار: 2016
مدت زمان: 83 دقیقه
خلاصه داستان: وقایع فیلم در دهه 1980 در شهر تهران جریان دارد. فیلم ماجرای  مادر جوانی به نام شیده ( نرگس رشیدی) و دختر خردسال او درسا (آوین منشادی) می باشد که در غیاب پدر خانواده که پزشک جبهه جنگ است، خانه‌شان مورد تسخیر یک نیروی شیطانی قرار میگیرد و آنها را وحشت زده میکند…


با سلام خدمت دوستان عزیز قبل از دانلود میخواهیم این فیلم اصطلاحا ترسناک را مورد نقد و برسی قرار بدیم. 
البته لینک دانلود فیلم در آخر پست گذاشته شده

  • چند وقت پیش اثری از یک ایرانی‌تبار ساکن بریتانیا با نام بابک انوری جزو ده فیلمی قرار گرفت که در بخش میدنایت جشنواره فیلم ساندنس به نمایش درآمدند.
    جشنواره‌های غربی‌ می‌توانند یک بخش را رسماً و علناً به فیلم‌های ضد ایرانی اختصاص بدهند تا هم خیال خودشان راحت شود هم خیال بقیه! چند وقت پیش بود که اثری از یک ایرانی‌تبار ساکن بریتانیا با نام بابک انوری جزو ده فیلمی قرار گرفت که در بخش میدنایت جشنواره فیلم ساندنس به نمایش درآمدند. این فیلم ماجرایی را روایت می‌کرد که در تهران 1980 اتفاق افتاده بود و بازیگرانش به زبان فارسی صحبت‌ می‌کردند.

    زیر سایه‌» یک اثر در ژانر وحشت بود، اما به موضوعات جنگ ایران و عراق، وضعیت دانشگاه‌ها در اوایل پیروزی انقلاب، برخورد ماموران انتظامی با مردم شهر، مسائل ن و. هم می‌پرداخت و پرواضح است که قرار گرفتن عبارت (وحشت) در کنار عباراتی از قبیل (جنگ ایران و عراق)، (دوران ابتدایی انقلاب اسلامی) و . قرار است چه مضمونی ایجاد کند.

    در ایام برگزاری همان جشنواره آمریکایی بود که گفته شد، قرار است این فیلم در ماه مارس میلادی اکران شود؛ یعنی بازه‌ای زمانی بین یازدهم اسفند تا دوازدهم فروردین ماه و مصادف با ایام نوروز. نوروز در هیچ کدام از کشورهای غربی تعطیل نیست اما ایرانی‌های ساکن آن مناطق این ایام را به شادی و جشن‌های دورهمی برگزار می‌کنند و آیین‌هایی از این دست، قسمتی از ایرانی ماندن آن‌ها و حس تعلق به موطن اصلی‌شان است.

    زیر سایه‌» فیلمی است که باورهای ملی، مذهبی و ی مردم ایران را یکسره ویران می‌کند و نمایش آن در ایام نوروز قطعاً بی‌سبب نبوده است. به هر حال ماه مارس هم گذشت و فیلم انوری آنچنان توفیق خاصی در اکران پیدا نکرد. حالا در جشنواره (فانتزی) آلمان که مربوط به فیلم‌های تخیلی است، زیرسایه‌» مجدداً نمایش داده می‌شود و به این ترتیب فرصت دوباره‌ای برای تبلیغات رسانه‌ای و جلب توجهات نسبت به آن به وجود خواهد آمد.

    زیر سایه‌» داستان زنی به نام شیده است که دانشجوی رشته پزشکی بوده اما بنا به اتهاماتی مبهم توسط متصدیان انقلابی‌ دانشگاه، از ادامه تحصیل باز می‌ماند. همسر شیده هم یک پزشک عمومی است و چند وقت بعد که او به جبهه اعزام شد، موشکی بدون عمل کردن به محل زندگی این خانواده اصابت می‌کند و ارواح خبیثه را همراه با خود به ساختمان محل زندگی شیده و دخترش دُرسا می‌آورد. تمام ساکنان دیگر ساختمان، محل را ترک می‌کنند اما شیده که اعتقادی به مسائل ماورایی ندارد، همراه با دخترش باقی می‌ماند. 

    به نظر می‌رسد، ژانر فیلم از یک جایی به بعد ناگهان از درام اجتماعی – تاریخی به سمت وحشت گردش کرده. در حالی که این یک گردش ناگهانی به سمت نماد‌گرایی است نه فانتزی ترسناک.

    شیده در اواخر ماجرا بالاخره تسلیم این باور می‌شود که اجنه، همراه با هوای موشک وارد فضای منزلشان شده‌اند و قصد تسخیر جسم دُرسا را دارند؛ اما وقتی می‌خواهد از منزل بیرون برود، چادرش سوار باد می‌شود و ماموران سپاه به همین دلیل، یعنی نداشتن حجاب، از خروج او ممانعت می‌کنند. موشک فرود آمده بر این خانه، نماد دین اسلام است که به زندگی ایرانیان ورود کرده. البته انوری در فیلمش فرهنگ عربی را با دیانت اسلام به طور کامل و  صد درصد یکی گرفته و نظام نو پای اسلامی در ایران را مانع خروج مردم از محوطه این باورهای تسخیر کننده قلمداد می‌کند.

    موسیقی فیلم، نوایی شبیه به آژیر خطر دارد و چون ماجرای قصه با زمان جنگ تحمیلی همزمان است، بارها صدای آژیر خطر و موسیقی فیلم به همدیگر مورف می‌شوند. موشک همان بادی است که اجنه سوار بر آن از جایی به جای دیگر می‌روند و گاهی اوقات در جسم یک انسان ورود می‌کنند. از همین روست که گاهی درباره بعضی افراد گفته می‌شود (طرف هوایی شده) این یک باور عربی است و انوری قصد داشته بگوید که باورهای عربی کالبد مردم ما را تسخیر کرده‌اند؛ آن هم از طریق جنگ، موشک، شمشیر و.

    سازِ وحشت فیلم هم با آژیر خطر جنگی هم‌نوا کوک می‌شود و همین موضوع منویات فیلمساز را بیشتر توضیح می‌دهد. البته این توضیح در هیچ جای فیلم وجود ندارد که ایرانی بودن خالص و تصفیه شده از فرهنگ اسلامی، دقیقاً چه جور چیزی است و یا لااقل مورد مطلوب سازنده اثر و آن چیزی که او قصد تبلیغش را دارد، چیست؟ در ضمن تحمیلی بودن جنگ هشت ساله از طرف دولت عراق بر ملت ایران هم اصلاً در این فیلم مدنظر قرار نمی‌گیرد و حتی همسر شیده اجباراً به جبهه اعزام شده نه داوطلبانه، در حالی که سرسخت‌ترین دشمنان ایران هم می‌دانند کار فتح آن جنگ به دست ایرانیان توسط رزمندگان داوطلب و مردمانی که در پشت جبهه‌ها از ایشان حمایت می‌کردند انجام شد. به طور کل در این فیلم هیچ جنبه مثبتی به (ایران مسلمان) نسبت داده نشده. انقلاب اسلامی یکسره تباه و سیاه و بد است و حتی آن را حرکتی غیر ایرانی معرفی می‌کنند که عده‌ای بر مردم اغفال شده این سرزمین تحمیل کرده‌اند. دشمن در بیرون خانه حضوری فیزیکی و در داخل آن حضوری متافیزیکی دارد و این یعنی آنکه کسانی در کناره‌ی مرزهای خانه، موانع خروج اهالی آن از محوطه هستند و این یعنی مسخ شدگی‌ فکری.

    واژه شیده به لفظ شهیده کنایه می‌زند که در ادبیات آن سال‌های ایران لفظی پرکاربرد بود. شیده یعنی خورشید و این به آیین‌های میترائیسم و مقداری هم زردشتی‌گری برمی‌گردد.

    زیر سایه‌» فیلمی است که در میان دو ژانر ی – تاریخی و وحشت بلاتکلیف مانده و نمادگرایی غلیظ آن با رئالیسم تاریخی‌اش سرستیزه برداشته است. چنین اثری به جز ستایش‌گران همیشگی آثار ضد ایرانی به هیچ تماشاگری لذت فیلمیک نمی‌بخشد.

    نظر به آنچه گذشت، باید پرسید اگر جشنواره‌های غربی نبودند، چه امکانی برای نمایش این نوع آثار وجود داشت؟ بابک انوری اولین فیلم بلند سینمایی‌اش را بعد از کارگردانی چند موزیک ویدئو و تعدادی فیلم کوتاه ساخته است و احتمالاً حالا به فهرست کسانی اضافه می‌شود که بعد از ساخت یک اثر ضد ایرانی، از وادی فیلمسازی حذف شدند.

    سیروس نورسته، کسی که سنگسار ثریا» را کارگردانی کرده بود، اکنون کجاست و چه می‌کند؟ سازنده فیلم بهای آزادی» چه سرنوشتی در سینما پیدا کرده؟ کارگردان اثر سیاه-سفید دختری تنها در شب خانه می‌رود» که بانوی چادری ایرانی را به هیبت یک خون‌آشام درآورده بود، از آن روز تا به حال چه فیلمی ساخته؟ این پرسش را می‌شود در مورد سازنده بسیاری از فیلم‌های ریز و درشت و اکثراً به لحاظ ساختاری بسیار ضعیف دیگری هم پرسید که بر ضد ایران و مردم آن ساخته شده‌اند.

    کاش کسانی که وارد وادی ساخت چنین آثاری می‌شوند، لااقل لحظه‌ای در سرنوشت افراد قبلی هم درنگ کنند؛ چه اینکه به قول ما ایرانی‌ها این کار برکت ندارد.

  • حجم:650 مگابایت


شاید در مورد عجیب ترین شهر های ایران مطالبی خوانده باشید اما در این پست قصد داریم روستاهای عجیب و غریب ایران را به شما معرفی کنیم.
برای دیدن مطلب بصورت کامل به ادامه مطلب مراجعه نمایید.
روستاهای عجیب و غریب ایران !

به گزارش سیمره خبر ،

 

 

 

توضیحات : روستای صخره ای میمند شهربابک ، باستانی ترین ستگاه های بشر در ایران و جهان

 

 

میمند روستایی صخره‌ای و دستکند با چند هزار سال قدمت یادآور ایامی است که انسانها خدایان خود را در بلندای کوه‌ها جستجو می‌کردند و کوه نشانه استواری و توان و پایداری و اراده شناخته می‌شود.این بنای دستکند باستانی، بی‌گمان از نخستین ستگاه‌های بشری در ایران به شمار می‌رود.

 

هنوز کسی واقف نیست که این مجموعه به دست چه کسانی بوجود آمده و انگیزه این مردمان از احداث چنین بناهایی چه بوده، اما انگیزه مردمان آن زمان بسیار مورد اهمیت قرار دارد، چون در آن زمان و با آن وسایل ابتدایی، آفرینش چنین مجموعه با عظمتی با معماری بی‌نظیر فابل تحسین است.

میمند روستایی است از ۶ تا ۱۲ هزار سال قدمت. اشیایی که در آن یافت شده نشان از دوره ساسانی دارد و در گویش مردمانش هنوز واژه‌های پهلوی ساسانی شنیده می‌شود. آب و هوایش کوهستانی است؛ زمستان‌های سرد و تابستان‌های معتدل.

شغل اصلی مردم روستا دامداری است. آن‌ها در چهار ماه اول سال به دشت‌ می‌روند به دامداری. در چهار ماه بعد مشغول باغداری می‌شوند.

این روستا روز شنبه ۱۳ تیرماه ۹۴ مصادف با ۱۴ ژوییه ۲۰۱۵ با کسب بیشترین آرا به عنوان نوزدهمین اثر جهانی ایران در فهرست یونسکو به ثبت رسید.

 

 

 

 

 


 

 

 

 

 

 

 

 

توضیحات : روستای صراخیه ، تالاب بین المللی شادگان ، خوزستان

 

تالاب بین المللی شادگان به عنوان یک تالاب مهم بین المللی شناخته شده، علیرغم تنوع زیستی غنی و جاذبه های گردشگری فراوان، متاسفانه هنوز در کشور و حتی استان خوزستان ناشناخته مانده است. کوچه پس کوچه های روستای سراخیه در میان آب هستند و به همین دلیل، می گوییم اینجا ونیز ایران است.این تالاب یک سیستم زیست محیطی وسیع متشکل از تالاب های شیرین و شوراست. تالاب در پائین دست حوزه رودخانه جراحی بین شهرهای شادگان، آبادان و ماهشهر در استان خوزستان قرار داشته و در سمت پائین دست، به خلیج فارس می پیوندد. از ویژگیهای مهم و بی نظیر تالاب شادگان می توان به مقیاس بزرگ، طبیعی بودن، تنوع زیستگاهی و نقشی که در تامین معاش ساکنان محلی ایفا می کند، اشاره کرد. سه شهر بزرگ شادگان، آبادان و ماهشهر در حاشیه این تالاب و تعدادی روستا نیز در مجاورت آن قرار دارند، همچنین دو روستا در داخل این تالاب قرار گرفته اند. جمعیت شهر شادگان و روستاهای اطراف از نظر تاریخی برای تامین معاش وابسته به تالاب هستند.

 

 

 

 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

توضیحات: روستای سرآقا سید  ، استان چهار محال و بختیاری

 

 

این روستا از معدود روستاهایی است که مردم آن بخصوص ن و دختران از پوشاک کامل محلی استفاده می کنند. هنوز زن و دختر این روستا عزم کوه و صحرا کرده و پشته های سنگین هیمه (هیزم) را بر دوش گرفته و به روستا می آورد. هنوز به جای کپسولهای گاز و چراغهای نفتی، چاله های آتش (اجاق) گرما بخش خانه‌ و تأمین کننده حرارت غذای خانواده اند.  هنوز فرهنگ شهرنشینی رسوخ چندانی به این روستا نکرده، اگر چه این تمدن با سرعت عجیب خود ره می پیماید و در اندک زمانی همه را ناگزیر به پذیرش خود خواهد نمود. پیرمردی ۷۴ ساله به نام سید شاه محمد دادور، در این روستا قرآن را با خط بسیار زیبای خود کتابت نموده است. این پیرمرد خطاطی را از اجداد خود آموخته و حتی تذهیب این قرآن را نیز خود ترسیم نموده است. جاده مواصلاتی این روستا با بارش اولین برف زمستانی قطع شده و مردمی که در این روستا ماندگار شده اند و به روستاهای اطراف فریدونشهر اصفهان یا خوزستان نرفته اند، حداقل ۶ماه از سال را در پشت برف زندگی می کنند.

 

این روستا با معماری زیبا و سنتی پلکانی یکی از روستاهای شگفت کشور است. خانه های این روستا از خشت و گل ساخته شده و فضایی ساده و صمیمی را بوجود آورده است. معماری این روستا به گونه‌ای است که حیاط هر خانه پشت بام خانه زیرین می باشد. منازل به صورت زنجیر به هم متصلند و پیوستگی خاصی بر آنها حاکم است.

 

 

 

 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

توضیحات : روستای آب اسک ، لاریجان ، مازندران

 

یک روز در ماه اردیبهشت این ن هستند که رئیس و فرمانروایند و همه امور روستا به رای آنها می‌چرخد.

هر سال جمعه یکی از روزهای اردیبهشت ماه رسم دیرینه "زن شاهی" یا "ورف چال" توسط اهالی روستای آب اسک قبل از شهرستان آمل برگزار می‌شود. معمولا این روز توسط بزرگان روستا انتخاب می‌شود. 

در این روز ن روستا صبح زود، وقتی آفتاب هنوز طلوع نکرده زیر قابلمه غذای ناهار مردانشان را خاموش کرده و بار سفر یک روزه آنها را می‌بندند و اسپند دودکنان آنها را تا ورودی روستا بدرقه می‌کنند

در این روز هیچ مردی از پنج ساله تا ۵۰ ساله نباید در روستا بماند.

ن هم که از رفتن همه مردها در روستا مطمئن شده اند برای پادشاهی یک روزه خود را آماده می‌کنند!

 

در خانه های روستا غوغایی است قرار است یک نفر از ن ملکه شود دیگری وزیر، عروس و نگهبان و حاکم هم وجودش در روستا لازم است. اما سربازها از همه سرشان شلوغتر است باید مرتب اوضاع روستا را به ملکه گزارش دهند.

به دستور ملکه هیچ گردشگری به هیچ وجه نباید در روستا و هنگام برگزاری این مراسم از دوربین فیلمبرداری یا عکاسی و یا موبایل استفاده کنند. .

 

خانواده های دیگری که اهالی به دیدن آنها می‌روند بیماری را در خانه نگهداری می‌کنند پس اولویت بعد عیادت از بیماران است. تبریک گفتن دخترهای نو عروس وظیفه عروس نمادین روستاست.

 

پادشاه روستا هم که از میان ن سرشناس روستا انتخاب شده در این روز باید اختلافات و مشکلات ن روستا را حل کند به همین دلیل اگر زنی از دیگری شکایت دارد باید در ملاء عام مطرح کند تا مسئله حل شود. این است روایت یک روز حکومت روستای آب اسک در دست ن است.

 

اما از آن سو مردان روستا که صبح زود توسط خانواده بدرقه شدند یک روز را در کوههای اطراف سپری می‌کنند تا آنها هم بخش دیگری از این مراسم را با نام ورف چال را برگزار کنند. در این روز مردان روستا در دامنه کوه دماوند به محل ورف چال می‌رسند.

 

مردان روستا قطعات یخ زده برف را از کوهها جدا می‌کنند و هر کس به توانایی خود مقداری از قطعات آخرین برف زمستانی به جا مانده در طبیعت را در این چاله می‌ریزد و روی چاه را می‌پوشانند تا فصل تابستان که دامهای خود را برای چرا به این منطقه می‌آورند مقداری از این برف را آب کرده و برای آشامیدن استفاده کنند.

 

 

 

 


 

 

 

 

 

 

 

توضیحات : روستای ماخونیک ، بیرجند ، خراسان جنوبی
.

 

منطقه ماخونیک متشکل از ۱۲ آبادی است که روستای ماخونیک بزرگترین آنها محسوب می ‌شود. این روستا شامل ماخونیک، کفاز، چاپنسر، توتک، سفال‌بند، سولابست، لجونگ (سفلی و علیا)، کلاته بلوچ، دامدامه و میش نو، خارستو و جلارو است.

 

یکی از عمده نشانه‌ های فرهنگی روستای ماخونیک مسکن است که در نوع خود جالب و قابل توجه است چرا که بافت مسی روستا در دامنهٔ تپه و خانه‌ ها به طور فشرده‌ به‌ هم و در گودی زمین ساخته شده ‌اند، کف خانه حدود یک متر از سطح زمین پایین ‌تر است و دارای یک درب کوتاه از تنه درختان است باید برای رفتن به داخل خانه دولا شده و به زحمت خود را داخل خانه کرد واغلب یکی دو پله درگاهی را به کف خانه متصل می ‌کنند.

 

آداب و رسوم ساکنان روستا از نحوه قضاوت تا شیوه کشاورزی و از چگونگی تقسیم ارث تا بازی ها همگی از گذشته های دور جریان داشته و اغلب آنها دست نخورده باقی مانده است.

 

گفته می شود مردم ماخونیک تا ۵۰ سال پیش، چای نمی نوشیدند، شکار نمی کردند و اصلاً گوشت هم نمی خوردند و هنوز سیگار نمی کشند مردم ماخونیک این قبیل کارها را گناه می دانستند، ورود تلویزیون به این روستا به معنای ورود شیطان بود و اهالی تا چند سال پیش به تلویزیون می گفتند شیطان. آنها هرگز اجازه نمی دادند کودکان پای صفحه تلویزیون بنشینند و جادو شوند.

 

ماخونیک به سرزمین لی لی پوتی ها  ایران شهرت دارد چرا که در این روستا سبک زندگی مردمش، معماری خانه ها، آداب و رسوم و باورهای عجیب و غریب و انزوای چندصد ساله اش آن را به یکی از هفت روستای شگفت انگیز جهان مبدل کرده است.
مردمان این روستا دارای قد متوسط به بالا هستند و قد های زیر ۱۶۰ در این روستا کمتر دیده می شود.

اگر چه بیشتر اهالی این روستا دارای قد متوسط هستند ولی به نظر می رسد به دلیل اینکه درب خانه های اهالی این روستا بسیار کوتاه و باریک است در گذشته اینگونه تصور شده که مردم این روستا قد کوتاه هستند ولی این درصورتی است که افراد خیلی قلد بلند نیز در همین نوع خانه ها نیز زندگی می کنند.

 

 

 

 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

توضیحات : روستای زرگر ، ۱۰۰ کیلومتری غرب تهران

 

 

هم ‌ایرانی‌اند هم اروپایی، هم فارسی می‌دانند هم ترکی؛ صورتشان هم شبیه آریایی‌هاست، هم شبیه گلادیاتورها و وایکینگ‌ها، قدشان بلند است و مهربانی‌شان همچون محبت مردم ایل به مهمان‌ها.کارشان دامداری و کشاورزی؛ به سبک همه روستاییان، مرغ و خروس و غاز هم نگه می‌دارند؛ بعضی زن‌ها که هنرمندتر از دیگرانند نیز خودشان نان می‌پزند و در مشک، دوغ و کره می‌گیرند و پنیر و ماست می‌بندند.

 

 

این مردم اما یک راز دارند، یک نکته مبهم تاریخی که مرموزشان می‌کند. مردم روستای زرگر» زبان مادری‌شان رومانو» است؛ به زبانشان زرگری هم می‌گویند، اما نه از آن زرگری‌هایی که بعد از هر حرف، ز» می‌گذارند و زبانشان می‌شود دزرزوز». داستان زبان رومانو بیشتر شبیه افسانه است. زرگری‌ها خودشان هم دقیقا نمی‌دانند متعلق به کجای جهان هستند و چه شد که به ایران آمدند و شدند رومانوی شیعه کشاورز ایرانی که به زبان ترکی هم مسلط است. قدیمی‌های روستا یادشان است که در زمان جوانی‌شان پیرمردی در زرگر بود که تمام حساب و کتاب‌هایش را به زبان روسی می‌نوشت، اما بعد از مرگ او نوشتن به زبان روسی ورافتاد؛ حالا این مردم همه‌شان به زبان رومانو حرف می‌زنند و به لاتین می‌نویسند.

 

بچه‌های تحصیلکرده زرگر چند سال پیش چند لغت به زبان رومانو در اینترنت منتشر کردند و از تمام مردم دنیا خواستند که اگر این لغات را می‌شناسند به ایران بیایند. چند ماه بعد سه مسافر از فرانسه و انگلیس به روستای زرگر آمدند و در حالی که شادی‌کنان، ساز و دهل می‌زدند از این‌که همزبان‌هایشان را در ایران پیدا کرده‌اند دست از پا نمی‌شناختند.رومانوهای اروپایی متعجب بودند از این‌که چرا رومانوهای ایران مثل ۱۸ هزار همزبان شناخته شده خود در اروپا، تشکیلات ندارند و در نشست سالانه آنها در ترکیه حضور ندارند و آواره و بی‌سروسامانند.

 

 

 

 

 


 

 

 

 

 

 

 

 

توضیحات : روستای چهاربرج ، اسفراین

 

محصول این روستا غلات، پنبه، زیره و انواع میوه‌است. شغل اهالی زراعت و دامداری است.شایعه آلوده بودن آب روستای چهاربرج بار اضافه ای را روی دوش اهالی آن گذاشته است؛ به همین خاطر اهالی سختی های زیادی را تحمل می کنند.درباره علت شیوع نابینایی بین اهالی روستا نظرهای متفاوتی وجود دارد.

 

بعضی از ساکنان چهاربرج ادعا می کنند عاملی که باعث نابینا شدن اهالی این روستا می شود، روی حیواناتی مثل گاو، گوسفند و سگ هم تأثیر گذاشته و باعث نابینا شدن آنها شده است.

محمد یکی از ساکنان چهاربرج درباره علت نابینایی تعدادی از اهالی روستایشان می گوید: ۳۴ سال است که در این روستا زندگی می کنم به نظر من آلودگی خاک و آب باعث این بیماری شده است. این مشکل نمی تواند به ازدواج های فامیلی ربط داشته باشد زیرا افرادی در روستا وجود دارند که هیچ نسبتی با یکدیگر ندارند اما فرزندانشان نابینا به دنیا آمده اند. علاوه بر این در روستای ما حیوانات هم نابینا متولد شده اند.

 

 

 

 

 


 

 

 

 

 

 

 

 

توضیحات : روستای شهرآباد ، ابرکوه

 

 

هر کسی که برای نخستین بار وارد روستای شهرآباد ابرکوه می‌شود از تعداد دوقلوهای ساکن در آن حیرت خواهد کرد. اکنون نیمی از دانش‌آموزان دبستان شهید رحیم محمدزاده» در این روستا نیز دوقلو هستند و چنان به یکدیگر وابسته‌اند که اگر یکی از قل‌ها نباشد، قل دیگر در نبود همزداش بی‌تابی می‌کند.

شهرآباد که به روستای دوقلو‌ها معروف شده، حدود ۲۴۰ نفر جمعیت دارد که از این تعداد حدود ۴۰ نفر از آن‌ها دوقلو هستند. دوقلوهای این روستا که بیشتر دوقلوهای همسان هستند آنقدر به هم شبیه هستند که بیشتر مواقع آن‌ها را با هم اشتباه می‌گیریم.

در بسیاری از مواقع اگر آن‌ها به تنهایی دیده شوند با قل دیگرشان اشتباه گرفته می‌شود که این موضوع ماجراهای جالبی را رقم زده است.حدود ۵۰ درصد از ازدواجهای این منطقه از نوع فامیلی است و ممکن است یکی از دلایل افزایش دوقلوزایی باشد.همدلی و وابستگی این دوقلو‌ها بسیار بیشتر از دیگر خواهر، برادرهای روستا است. مدیر دبستان شهید رحیم محمدزاده گفت: این مدرسه دارای ۲۴ دانش آموز در مقاطع پیش دبستانی تا پنجم است که از این تعداد نیمی از آن‌ها دوقلو هستند.


و حالا مرموز ترین روستای ایران
عجیب ترین روستا ایران
 
روستای ایستا واقع در شهرستان طالقان شاید مرموزترین روستای ایران باشد، روستایی در خاک البرز که مردمانش در زمان توقف کرده اند.
به گزارش مهر، سکوت حکمفرماست و کسی کاری به کار کسی ندارد. در کوچه ها اثری از رد پای تکه آهنهایی که در شهر خودرو” نامیده می شود نیست. مردمانی که چون تابلو نقاشی زندگی و آداب و رسوم گذشته را در عصر ارتباطات یدک می کشند.
نه تنها شبها پای تلویزیون نمی نشینند که به شب نشینی هم اعتقادی ندارند. عروسی و عزا ندارند و مراسمی چون جشن تولد، سالگرد ازدواج و… برای آنان معنا و مفهومی ندارد.
مهمان نواز هستند به شرطی که احدی از ن قصد ورود به روستای آنان را نداشته باشد. همانطور که تا کنون کسی از دنیای بیرون ن آنان را ندیده است. متمول هستند و از طریق فروش زمینهای پدریشان در تبریز روزگار می گذرانند.
شناسنامه ندارند و جزو آمار جمعیت ایران به حساب نمی آیند. هیچگونه خدمات دولتی را دریافت نمی کنند.
جایی که هرگونه امکانات دنیای جدید را نمی پذیرند
اینجا ایستا است؛ مرموزترین روستای ایران! جایی که هیچگونه امکانات دنیای جدید را نمی پذیرند و بدون آب لوله کشی، گاز، برق، درمانگاه، ماشین آلات، وسایل ارتباطی و … زندگی می کنند.
گروهی از پیروان میرزا صادق مجتهد تبریزی، فقیه مشهور دوره مشروطه که با الهام از آرای تجددستیز او چنین زندگی را در زمانه تسلط مدرنیته سامان داده‌اند.
میرزا صادق مجتهد تبریزی از فقهایی بود که در هر دو حیطه نظر و عمل، بسیار بر طرد مطلق اندیشه تجدد و دستاور‌هایش تاکید می‌کرد و تا پایان عمر بر عدم جواز استفاده از ابزار تکنولوژیک و امور جدید و مدرن فتوا می‌داد.
اهالی روستای ایستا واقع در شرق طالقان اوقات شرعی نماز را با شاخصه‌های خود استخراج کرده و آغاز و پایان ماه مبارک رمضان را نیز با رویت خویش تعیین می‌کنند، به رویای صادقانه معتقدند، آنان به شدت منتظر ظهور امام مهدی ‌(عج) هستند.
فرزندان آن بعد از رسیدن به سن تکلیف مختارند که با آنان زندگی کنند یا به شهر تبریز بازگردند، هیچگونه فعالیت‌ ی و اجتماعی نداشته و باورهای خود را تبلیغ نمی‌کنند.
اهالی روستای ایستا از امکانات رفاهی جدید مانند آب لوله کشی، گاز، برق، تلفن، رادیو و تلویزیون و… استفاده نمی‌کنند.
کودکان آن روستا به سبک سنتی و مکتب خانه‌ای با فراگیری دروسی همانند واجبات و محرمات فقهی، خوشنویسی و اصول عقاید سواددار می‌شوند.
ساعت مچی و دیواری در محل زندگی اهل توقف” وجود ندارد و سیمان و آهن در معماری خانه‌های آنان به کار نرفته است.
آنان به نحو اسرارآمیزی از مردم فاصله می‌گیرند و کمتر کسی را به خانه خود راه می‌دهند.
از هر نوع مظاهر مدرنیته و تکنولوژی دوری می‌کنند و با این عزلت گزینی و انتخاب زندگی رهبانی، هاله‌ای از شایعات و سخنان عجیب را در اطراف خود پراکنده‌اند.
اهالی بومی طالقان که به درستی نمی‌دانند اینان از کجا آمده‌اند و چه مرام و مسلکی دارند، گاه آنان را اسماعیلی مذهب و زمانی دراویش ترک دنیا گفته قلمداد می‌کنند که در انتظار ظهور امام مهدی (آخرین پیشوای شیعیان) هستند.

شهرهای عجیب غریب ایران

تا به حال در مورد شهرهای عجیب و غریب زیاد شنیدیم اما شاید برای شما هم شنیدن رفتارهای عجیب شهروندان که باعث شده شهرشان معروف شه، عجیب باشه، رفتارهایی مثل نداشتن گورستان، نبودن کوچه در شهر، نداشتن گدا و خیلی چیزای دیگه که قطعا برای هر خواننده ای جذابه.

پاوه
شهری بی چراغ قرمز

شاید براتون جالب باشه که بدونین توی شهر پاوه تا به حال هیچ راننده ای پشت چراغ قرمز نمونده، نه این که اینجا ترافیک نباشه نه! چراغ قرمزی وجود نداره! که دلیل اصلیش نبود زمین مسطح در تقاطع خیابان های این شهره که اونم به ویژگی خاص جغرافیایی این منطقه و شیب زیاد دامنه کوه های اون بر می گرده. یکی از نکات مثبتی که نداشتن چراغ قرمز در شهرستان پاوه داشته، رعایت کردن حق تقدم در رانندگیه که باعث شده آمار تصادف در این شهر خیلی پائین باشه.

شهرهای عجیب و غریب ایران

لار
تنها شهر بدون کوچه در خاورمیانه

همه چیز از یه زله وحشتناک شروع شد، زله‌ای که باعث ویران شدن شهر لار شد. بعد از اون زله هولناک، شهر لار جدید به کمک افراد نیکوکار طبق یک نقشه عجیب و شگفت انگیز بنا شد که براساس اصول ایمنی و ضد زله ساخته شده. به این صورت که کلیه خیابان ها همدیگر رو قطع می کنن. این نقشه، شهر رو مملو از تقاطع کرد اما حتی یک کوچه هم در اون وجود نداره. خیابان‌های عریض و ساختمان های کم ارتفاع و محکم، به مردم این شهر در هنگام وقوع زله، شانس بیشتری برای ادامه زندگی می بخشه.
شهرهای عجیب و غریب ایران

ورامین
شهر بدون دخانیات

شاید عجیب باشه اما توی این شهر خبری از سیگار نیست! یعنی نه کسی رو توی این شهر می شه سیگار به دست دید و نه می شه توی فروشگاهی سیگار پیدا کرد، طوری که درهمایش روز جهانی مبارزه با دخانیات با حضور وزیر بهداشت و درمان، شهرستان ورامین به عنوان شهر بدون دخانیات کشور معرفی شد.

چالدران
شهر بدون کولر

شاید باورش سخت باشه که حتی توی این تابستون داغ، شهری وجود داره که مردمش از کولر استفاده نمی کنن، حتی اثری از کولر در خونه‌های این شهر دیده نمی شه. از اونجا که این شهر در بین رشته کوه های زاگرس قرار داره و همینطور وجود پارک جنگلی و باغ های اطراف این شهر باعث شده که آب و هواش اونقدر مطلوب و دلپذیر باشه که نیازی به وسایل سرمایشی نیست.

جلفا
شهری بدون گورستان

شهر جلفا یکی از شهرهای مرزی استان آذربایجان شرقی و تنها شهر بدون گورستان در ایرانه. شاید براتون این سوال پیش بیاد که مردم این شهر، میت هاشون رو کجا دفن می‌کنن! از اونجا که تمام جمعیت این شهرستان رو افراد غیر بومی تشکیل می دن و همینطور رسم دفن کردن اموات در زادگاه اصلی شان باعث شده که اهالی جلفا میت هاشون رو به روستا و شهرهای اطراف که زادگاهشان محسوب می شه، منتقل و اونجا دفن کنن. به همین دلیل تلاش برای ایجاد قبرستان در این شهر بی‌نتیجه بوده.

ایوان
مردمی که به غسالخانه نمی روند!

رسم عجیب مردم این شهر باعث شده که مردم ایوان مرده‌هاشون رو در خانه غسل بدن و بعد از به جا آوردن مراسم سوگواری در خانه، میت رو دفن می‌کنن. علی همافر رئیس شورای اسلامی شهر ایوان، این شهر غسالخانه ای قدیمی داره که بارها بازسازی شده اما افراد کهنسال و بزرگان خانواده در ایوان معتقدن که فاصله ۱۵ کیلومتری تا قبرستان ممکنه باعث بروز هزاران اتفاق باشه، به همین دلیل بهتره که میت در خانه غسل داده بشه.  طبق رسم مردم این شهر، حتما باید میت بعد از غسل دادن برای اقامه عزای محلی به خانه برگردانده شه، به همین دلیل ترجیح می دن اموات شان رو در حیاط خانه غسل بدن.

کیش
تنها شهر بی موتورسیکلت

وجود موتورسوراها همیشه معظل بزرگی برای رانندگان بوده، حالا تصور کنین شهری پیدا بشه که در اون هیچ موتوری وجود نداشته باشه. طبق گفته های محمد حسین حمیدی رییس راهنمایی و رانندگی جزیره کیش، در این جزیره تردد موتور سیکلت ممنوعه و از سال ۱۳۸۳ به بعد هیچ موتورسیکلتی در این جزیره پلاک گذاری نشده و فقط همون تعداد موتوری که در اینجا وجود داشتن پلاک شدن که به خاطر اضافه شدن جمعیت کیش و افزایش ترافیک و بروز مشکلات این تعداد موتورسیکلت در حمل و نقل شهری پلیس تصمیم گرفت که تمامی موتور سیکلت ها از سطح جزیره جمع آوری بشن.

اس ام اس تبریک سال نو

نوروز مبارک

تبریک عید نوروز, اس ام اس تبریک سال نو

روز اول سال آدم به آدم میرسه ، اما اس ام اس به آدم نمیرسه
سال  1396 بر شما مبارک

باران عشق همیشه می بارد اما در نوروز قطرههای باران طلایی رنگند.از خدا می خواهم که همیشه زیر این باران خیس شوی

برای تو تمام صلح ، لذت و عشق این فصل رو آرزو میکنم . تغییر فصل رو بهت تبریک میگم
سال نو مبارک
هدیه سال نو میتونه خیلی چیزا باشه
میتونه چیز خاصی هم نباشه!
برای تو هر اسباب بازی جدیدی میتونه لذت آور باشه
و برای من  دیدن تو!

 بهار ثانیه ثانیه می اید…
و اینجا کسی هست که به اندازه شکوفه های بهاری برایت آرزوهای خوب دارد…
نون و پنیر و سبزی میبوسمت بلرزی نون پنیر و گندم یادت تو قلبه مردم نون و پنیر و فندق لبت همیشه خندون نون و پنیر و رامک! جیگر عیدت مبارک.
هرروزتان نوروز، نوروزتان پیروز، پسوردتان مرموز، آپدیتتان هرروز، ماشینتان لکسوز، لکسوزتان کم سوز، ناهارتان قارپوز، سیگارتان بر پوز، غمهایتان ریفیوز
پیشاپیش ( ‘ ; ‘ ) می بوسمت (‘; ‘ ) یکی این ور ( ‘ ;’) یکی اون ور یادت باشه اولین روبوسی عیدو من کردم…پیشاپیش سال نومبارک.
سایه حق
سلام عشق
سعادت روح
سلامت تن
سرمستی بهار
سکوت دعا
سرور جاودانه
این است هفت سین آریایی
نوروز مبارک…
خداوندا ! در این آخرین روزهای سال دل من و دوستانم را چنان در جویبار زلال رحمتت شستشو ده که هر کجا تردیدی هست ایمان، هر کجا زخمی هست مرهم، هر کجا نومیدی هست امید و هر کجا نفرتی هست عشق، جای آنرا فرا گیرد
پیشاپیش سال نو مبارک

سال تحویل شد و من

تمام دلتنگیهایم را

به جای تو

در آغوش می کشم

چقدر جایت میان بازوانم خالیست

نوروز مبارک


لحظه های هستی من از تو پر شده ست

در تمام روز

در تمام شب

در تمام هفته

…در تمام ماه

در تمام سالی که گذشت…

نازنین من

.

.

.

نوروز مبارک


پیام نوروز این است.دوست داشته باشید و زندگی کنید.زمان همیشه از ان شما نیست

پس دوستت دارم بهترینم نوروز مبارک




اسلام بر خلاف مذاهب دیگری که توجیه کننده ی فقر را مناسبات زندگی اجتماعی میدانند، بزرگترین آموزش یافته ی مکتبش ابوذر میگوید: وقتی فقر وارد خانه ای میشود، دین از درب دیگر خارج میشود” و یا پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) که بنیانگذار مکتبی است که همه ما مسلمانان به آن اعتقاد راسخ داریم چه شیوا و ساده بیان فرموده است: من لا معاش له لا معاد له” کسی که زندگی مادی ندارد زندگی معنوی هم نخواهد داشت. چون؛ شکم خالی هیچ ندارد، جامعه ای که دچار کمبود اقتصادی و مادی است مسلماً کمبود های معنوی بسیاری خواهد داشت و آنچه را که در جامعه های فقیر، آنرا اخلاق و مذهب می نامند، متاسفانه معنویت در آن جایی ندارد.

میخواهم بگویم؛ فقر همه جا سر میکشد …

فقر ، گرسنگی نیست، عریانی هم نیست …فقر ،حتی گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان میکند…

 فقر ، چیزی را نداشتن” است ؛ ولی آن چیز پول نیست ؛ طلا و غذا هم نیست …

فقر ، ذهن ها را مبتلا میکند …

فقر ، اعجوبه ایست که بشکه های نفت در عربستان را تا ته سر میکشد …

فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته ی یک کتابفروشی می نشیند …

فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است که رومه های برگشتی را خرد میکند …

فقر ، کتیبه ی سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند …

فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود …

فقر ، همه جا سر میکشد …

فقر ، شب را بی غذا”  سر کردن نیست …

فقر ، روز را بی اندیشه” سر کردن است …




 بـــه مـــن که میـــرسی
عیـــنه آدم ســـلام بعـــد \'سیـــکتیـــر\' ⇨

↯ یـﺎﺩ ﺑـِــﺮ ↯
ﻭَﻗـﺘـ ُـــﺸـــت ﻣــﺎ ﺣَـﺮﻑ ﻣﺰﻧـ
ﻣــﺎﺭﻭ ﺩــﺪ ﺟـﻠـﻮﻣــﻮن ﺧَـﻢ ﻭ ﺭﺍﺳـت ﻧَـﺸـ ¡¡ چه ⇦شـــاخ باشی چه دافـــ⇨


ﻫِــــــِ ﻣــــــِﻪ ﺑـــِﻪ ﻣــﺎ ﻧـــِﻤﺨــــُﻮﺭ
ﺧُــــﺐ ﻋــَﺰــــﺰﻡ ـــُـﻮﻥ ﺑــــِﺪﺭﺩ
ﻧــَﺨــــﻮﺭی،
!: اگــه میتــونے بـــــــــــهتر از مــــا باشے بـــــــــــــــسم الله. .
اگـــه نمیتـــونـے پـــس گُهْـ خـــــــــــــــورے نکـن پشـــت ســـر مــــا حـــــرف نـــــزن!
بـِـــــشین واســــــه مــــــا دَســــــ بــــــــــــزن.⇨
به بعضیا باید گفت:
اختیار داری.
شما سگ کی باشی.??
⇦اوسگل⇨
⇦حتی در حد دستبندمم نیستی که بخوام ☚دست بندازمت⇨
↯ یـﺎﺩ ﺑـِــﺮ ↯
اعتماد به نفس بعضیارو اگه شاش داشت.الان ویسکی بود.??

اینم برا اونایی که خودشونو میگیرن هه
✌◇◆◇ بخون روشن شی◇◆◇✌
✘ بچه جون تو اگه بگیر بودی جلو جیشتو میگرفتی نه الان برای ما خودتو بگیری✘
✘ جمع بودی ولی الان شدی مفرد امثال تورو باید جوید و تف کرد✘
✘ مستند من اسمش راز بگاس✘
✘ اگه دیگه نداری روم هیچ میلی،اگه منو نمیخوای به درک هرررری✘
✘ حتی هروئین خماریش سه روزه تو که دیگه اسپرین بچم نیستی✘
✘ به بعضیام باید گفت:فکر نکن که ندید بدیدم ولی هیچ اسکلی شبیت ندیدم✘
✘ نیازی یه آزمایش DNAنیست،حروم زادگیت برام ثابت شدس✘
✘ به بضیام باید گفت:هنوزم بوی عطرت.چند تا دونه ی مشکی از اون موی ت.اصن . لقت✘
✘اگه واسه همه شاخ رزی واسه ما شاخ بزی✘
✘ شاخ شدی لایکات بالاس؟پلیز لایکت هنوز تو pvماس✘
✘هه عشق ؟؟؟برین بهش،سیفونم بکش✘
✘من سامی بیگی نیستم بگم:دنیارو گشتم تا که تو پیدا شی هیچی نمیفهمم فقط میخوام باشی،میگم:دنیارو گشتم تا که تو آدم شی هیچی نمیفهمم گمشو برو لاشی✘
ﺍﺩﻣــــــ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﻩ ﻟــــــ ﺑﻌﻀــــــﺎﺭﻭ ﺑــــــﺸﻪ
ﺑــــــﻪ :☜ﺍﺧــــــﻪ ﻧﺎﺷــــــ ﻭﺍﺳــــــﺖ ﺯﻭﺩﻩ ﺑﺸــــــ
ﻟــــــﺎﺷــــــ✘
ﺍﻻﻥ ﺑﺎــــــﺪ ﺳــــــﺮ ﺩﺭﺱ ﻭ ﻣــــــﺸﻘﺖ ﺑﺎﺷــــــ✘
ﻫــــــ ﺯﻭﺭ ﻣــــــﺰﻧ ﻪ ــــــ؟! ﻣــــــﺨﻮﺍ
ﻣــــــﺚ ﻣــــــﺎ ﺷــــــی✘
ﺸــــــﺖ ﻣــــــﺎ ﻭ ﻩ ﻣــــــﺨﻮﺭ ﻪ ﺗــــــﻮ
ﻨــــــﺪﻩ ﻫﺎ ﺟــــــﺎﺷــــــ✘
ﻫــــــﻪ ﺣــــــﺎﻻ ﺣــــــﺎﻻﺑﺎﺪ ﺟــــــﻠﻮ ﻣﺎ ﺑــــــﺸﻨ
ﻭ ــــــﺎ ﺷــــــ✘
ﺑﺒــــــﻦ ﺧﻌــــــﻠ ﻧــــــﺴﺒ ﻣﺜــــــﻞ ﺗﻔــــــﻠﻦ
ﺯــــــﺮ ﺁﺷــــــ✘ﻟــﺎﺕ ﺑــــﺎﺯ ﺩﺭ ﻣــــﺎﺭ ﺷــــﺎﺥ
ﻣـــﺸ ﺑﺮﺍ ﻣـــﺎ ﺗﺎ ﺑﺖ ﺑـــﻦ ﺩﺍﺷـــ✘
ﺍــﻪ ﻣﺨــــﻮﺍ ﺑﻪ ﺍﻨـــﺠﺎ ﺑﺮــــ
ﺑﺎــــــﺪ ﺑــﺎ ﻣــﺮﺍﻡ ﺑﺎﺷــــ✘
ﺑﺎ ﻟــﺎﺱ ﺑﻪ ﺟــــــﺎ ﻧﻤــــــﺮﺳ ﺑﺎــــــﺪ ﺯـــــــــﺮ
ﻣﺸــــــﻼﺕ ﺗــــــﺎ ﺷــــــ✘
⇝✘پس گووووووش کن✘⇜بــه کــسـی خــوبــی نــیــومــده . . .


. هــر چـــی ســـــگ تـــر .


√مــورد عــلاقــه تــر√
کسی که از من گذشت رسماً واسم درگذشت
روحش تو قبرش
یادش تو حلقش.

【ⓐⓡⓔ】⇘⇘
نْیْستَم مِثلِ بَعضْیْا
فاْز لْاتْیْ،،عِزتْ زیاْد
رُو لْباسَمْ خَطِ چِشمْ
رُومِه هَرجْاْ صَد تْا چِشمْ
ساْختَم خوبْ اَز بَدتَریْنْا
وْاْستْادَم لْا بَرتَریْنْا


مــــــــــن ♥


مغرورم وخاص


اعصابم رو هواس


اومدیم نت===>just for fun ⇝


نه مثه بعضیا===> just for lass ⇝


✘فـڪـر مــے ڪـنــُے میزنـم واسـ تـو پـَر پـَر ؟✘
✘عـَر عـَر✘
✘بروڪـوچولـوے [عنتـــر]✘
به بعضیــــام باس گفت:
??ﻧﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺷﺎﺧ ﻧﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﺕ??
✘ﺑﺮﺮﺩ ﺑﺮﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎﺕ .✘
هـــــــری ☜⇣√→→❂ ↓↑
هــ ــ ــ Heــ ــ ــ

،✘بـــه بعضیـــا همـــــ بـــاســـــ گفتـــــ↙↘


♠لیـاقتـت همـوناییـَن که بمـالن دَرت !


♦نه فرشتـه هایی که بچـرخن دور و ورت .!!!♣


↜شــــــاخ هــــــای↝
دنیــــــای ⤵
⇐مجــــــازی ⇒
سیکتیــــــر ⤵
⇐ شده هــــــای ⇒
دنیــــــای بیرونند .!!! ✘


.•○●□■⇦↯↯ خـــــیلیـــــــــــــا


جـــــاکـــــلیــــــــــــیدی ما بــــــــــودن✔✔


حـــالا شــــــــــــدن قفــــــل امــــام زاده همـــــــه


زیـــــارتــش میکـــــــــنن↯↯⇨■□●○


✘هووووی ﺍﺻــــــن ﺷﻤــــــﺎ ﻣﻠــــــــﻪ ﺩﻟﻬــــــــﺎ


ﻣـــــﺎ ﺳــــــﺮ ﺩﺳﺘــــــهـ ﻭِﻟﻬـــــــــــــــﺎ *_*


ســـــر جــــدت ﺑـــــــﺶ ﺑــــــﺮﻭﻥ ﺍﺯ ﻣــــــا.✘
آرهـ




عَـجَب دُنـیٰـایـیـهْ دُنـیـایـ مَجـٰازیـ


↙کِــْه ﺍَﺯ ﻫـَﺮ ﺍُﺳُــــٓــلـیْ ﺷـٰٓﺎﺥ ﺳٓـٰﺎﺧـﺖ


↙ ﺍَﺯ ﻫـَﺮ ﺍُﻭﻣـُﻠْ ﺩٰﺍٰﻓــــــ


ﻫـــ ـــHeــــ ـ

⇅واســــــه عشقِـــــــش بَــچه مُثبَــــــت
☜ واســـــه دوســــتاش شــــــاخ
واســـــه جِـــنــس مخالـــف ☞
ســـینـــــگـِـــل.⇅
⇜هـــــHEHــــه⇝


✘تــــو پـی وی بـــا دَه نـــــفر میــــــلاسه⇩


✔تــــو تــایم لایــــن آقـــا چه بـاکــــلاسه.


ﺩﻭﺱ دختر ﺷﻮﻣـــﺎﺱ . ؟!!
ـَـــ
ـﺮﺍ ﻫﻤــــﺶ ﺗــﻮ p.v ﻣـﺎﺱ؟


ﺟـﻤﺶ ـﻦ ﺑـﺎﺑـﺎ ﺗـﻮ ﺩَﺱ ﻭ ـﺎﺱ !


★ظرفیت داداشت یا آبجیات تکمیل شد.نه♣
★ زدی تو کار مامان بابا ♣
★ تشکیل【 خانواده 】میدی✘♣


شــما یـــه آدمـــه ⇐⇐⇐HOT
دورُ بـــریــات هـمه ⇐⇐⇐Lat
فـازِتـم گــیـریم کـه⇐⇐⇐Qat
مــام نــمیرسیـم بـه⇐⇐⇐Pat
فــیلمه خـوبی بــود ✘هـــه✘ ⇐⇐⇐✂ Cutـ


♚اونـــی کِــه میگُـفْــت: زِنْــدِگــی بــی تــو مَـحالِــه ✘✘
الـــانْ بـا ♂یِـکـی دیــگِـه♂ وَسَـــطِ عِـشْـقُ حـالِــه♚




هــــEــــHـــــه




↑↓سَــــــــــخته .
نـــــَـــــمُرده باشی .
امــــّـا اَزَت بِـــــخوان .
گــــــــــورِتو گـــُــم کُنی•○ .


✖✔بِبیـــــن مَشتۍ✔✖
✖✔دردایۍ کہ من کِشیــــــــــدَم✔✖
✖✔تو با حِس کَردَنـِش میمیرۍ✔✖

ما از آخرین بازمانده های گله شیرها هستیم که دیگر نعره نمیکشیم!
فقط پوزخند میزنیم ب داستانهایی ک شغالها از دلاوری خود میگویند

بدرود.



باخت ما رفاقت با نا رفیقان بود 
وگرنه
باخت کجا، ما کجا

داش آکل(بهروز وثوقی):کمر مرد رو هیچی تا نمی‌کنه، جز زن!

من بودم و یه طوطی. حالا هم باز منم و یه طوطی،

اما دیگه نه اون طوطیِ و نه من داش آکل . .


دیالوگ ناصر ملک مطیعی

-فرمون(ناصر ملک مطیعی):خونِشُ می ریزم

+ننه(ایران دفتری):نه فرمون ننه تو قسم خورده بودی تو جلوی پیغمبر قسم خوردی توبه کردی

-ولم کن ننه

+غضبِ تو فرو بده و صلوات بفرست

-من نمیتونم ساکت بشینم ولم کن

صحبت ناموسه من نکنم قیصر این بازارچه رو به خون میکشه

ولی پیشتر از اون پیشتر از اون من این کارو میکنم

به ناموس زهرا(س) تیکه تیکشون می کنم ولم کن بزار برم


+فرامرز قریبیان(قدرت) : اون کتابو از کجا آوردی؟
-بهروز وثوقی(سید) : از بابام گرفتم که به پول نزدیکش کنم
+چقد میخوای بفروشیش؟
-نمیدونم هرچی بیشتر بهتر.واسه من که فرقی نداره
+سییییییید تو میدونی این کتاب چیه؟ یه نگا به خودت کردی؟ بابا دورو برتو یه نگاهی بکنبخدا تو از همه ی ما آدم تر بودی نگات ارزش داشت بگو اسم اونی که تورو عملی کرده چیه؟ شیش دفه واسه خودت بگو تو دلت بگو ببین دلت نمیخواد خونشو بریزی؟ تو میری به اون کسی که بدبختت کرده التماس میکنی گریه میکنی که بیشتر بدبختت کنهد کجاس اون چاقوی دسته سفید خوش دست کار زنجونت؟ تو میری جوونای مردمو که فردا همه بهشون احتیاج دارن اخته میکنی!

داش حبیب: چرا نیومدی در د؟
مجید: امروز جمعس تعطیلیه!!!
داش حبیب: امروز دوشنبس، خیلی داریم تا جمعه
مجید: نخیییییییر، تو اون تقویمه که آقام اونسال عید خودش با دست خودش بهم عیدی داد امروز جمعس
داش حبیب: اون تقویم باطلست
مجید: واسه من جمعه جمعه آقامه شنبه شنبه آقامه، خواه مرده خواه زنده، جخ تقلید مرده جایزه، آقا میگه بالا منبر


قیصر(بهروز وثوقی): من فقط دو تا گیر کوچیک دارم. یکی این که به ننه مشدی قول دادم ببرمش زیارت، یکیام اینکه یه جوری مهرمو از دل اعظم بیارم بیرون. همین و همین!


اقدس: شنیدم هیشکی نمی‌تونه دل گنده تو رو بشه!‌ چی شده داش آکل؟
داش آکل: روی زخم دل مرد هیشکی نمی‌تونه مرهم بذاره، زن!
اقدس: می‌دونم که همه کوچیک‌تر از اون هستن که بتونن کاری برات بکنن. من فقط می‌تونم برات برقصم و سر تو گرم کنم. اما مادرم بهم می‌گفت: وقتی مرد غم داره، یه کوه درد داره.»
داش آکل: وقتی مرد غم داره یه کوه درد داره . اسم مادرت چی بود زن؟
اقدس: مرجان!


قیصر : احترامت واجبه خان‌دایی! اما حرف از مردونگی نزن که هیچ خوشم نمی‌آد … کی واسه من قد یه نخود مردونگی رو کرد تا من واسش یه خروار رو کنم؟ … این دنیا همیشه واسه من کلک بوده و نامردی … به هر کی گفتم نوکرتم خنجر کوبید تو این جیگرم … دیدم فرمون که می تونست یه محلی رو جابجا کنه … وقتی زجرش می دادن می رفت عرق می خورد و عربده می کشید دیوارا ت می خوردن و هرچی نامرده عینهو موش تو سوراخ راه‌آب‌ها قایم می شدن، چی شد؟ …. رفت زیارت و گذاشت کنار … مثل یه مرد شروع کرد کاسبی کردن و پول حلال خوردن … اما مگه گذاشتن … این نظام روزگاره … یعنی این روزگاره خان‌دایی … نزنی، می زننت … حالا داش فرمون کجاست ؟ … اون فاطی که تو این دنیا آزارش به یه مورچه هم نرسیده بود کجاست؟ … همه دل خوشیش تو این دنیا ما بودیم و همه سرگرمیش اون رادیو الهی نور به قبرشون بباره … چقدر شبای ماه رمضون من و داش فرمون راه می افتادیم و می‌رفتیم، هر چی اون کاسبی کرده بود برای فقیر فقرا، سحری می‌خرید و پول افطاری‌شونو می‌داد … حالا چی شد؟ … سه تا بی‌معرفت … سه تا از خدا بی خبر، مفت مفت اونا فرستادند زیر خاک … منم این کار و می کنم … منم می‌فرستمشون زیر خاک … تازه این اولیش بود … تو نمره … رو پاهام افتاده بود … نمی‌دونی چه التماسی می‌کرد، ننه … چشاش داشت از کاسه در می‌اومد خان‌دایی … می‌فهمی … چشاش داشت از کاسه در می‌اومد … اونارم وادار به التماس می‌کنم … حساب یک یک شونو می رسم … بدتون نیاد شما دیگه برا خودتون عمرتونو کردید … منم دو تا گیر کوچیک دارم … یکی این‌که به این ننه مشهدی قول دارم ببرمش مشهد زیارت … یکیم یه جوری مهرم و از دل اعظم بیارم بیرون فقط همین و همین … خیال می‌کنی چی می‌شه خان‌دایی … کسی از مردن ما ناراحت می‌شه؟ … نه ننه … سه دفعه که آفتاب بیفته سر اون دیفال و سه دفعه که اذون مغرب و بگن همه یادشون می ره که ما چی بودیم و واسه چی مردیم … همینطور که ما یادمون رفته … دیگه تو این دوره زمونه کسی حوصله داستان گوش کردنو نداره.»

تو رفتی، ما وایسادیم. تو خوندی، ما نخوندیم. ته جفتشم که بگیری یعنی زرشک.!

سید رسول(بهروز وثوقی) :نـــمـــردیـــمُ گــلولــه هــم خـــوردیـــم . 
هــمــیــشــه دوس داشــتــم یــه جــور خــوب کــلکـم کــنــده بــشــه . 
بــا گــولــه مـــردن از تــــو کـــوچه زیـــر پــل مــردن کــه بــهــتـره

دیالوگ معروف بهمن مفید در فیلم قیصر
قیصر : تو چرا این ریختی شدی؟ کی زدتت؟»

میتی: قصه‌اش درازه.»

قیصر : کجا؟»

میتی : هیچی بابا، من بودم، حاجی نصرت، رضا پونصد، علی فرصت، آره و اینا خیلی بودیم، کریم آقامون هم بود.»

قیصر : کریم؟! کدوم کریم؟»

میتی : کریم آب منگل ، میشناسیش؟ آره؟ از ما نه, ازاونا آره، که بریم دوا خوری. تو نمیری به موت قسم اصن ما تو نخش نبودیم، آره نه گاز دنده دم هتل کوهپایهٔ دربند اومدیم پایین، یکی چپ یکی راست یکی بالا یکی پایین عرق و آبجو جور شد رو تخت نشسته بودیم داشتیم می‌خوردیم. اولی رو رفتیم بالا، به سلامتی رفقا، لولِ لول شدیم، دومی رو رفتیم بالا به سلامتی جمع، پاتیل پاتیل شدیم؛ سومی رو اومدیم بریم بالا آشیخ علی

نامرد ساقی شد. گفت بریم بالا، مام رفتیم بالا. گفت به سلامتی میتی؛ تو نمیری به موت قسم خیلی تو لب شدم؛ این جیب نه اون جیب نه تو جیب ساعتی ضامن‌دار اومد بیرون رفتم اومدم دیدم کسی نیست همه خوابیدن، پریدم تو اوتول اومدم دمه کوچه مهران بغل این نُرقه فروشیه اومدم پایین دیدم یه سره هیکل میزونیه, این جوریه, زد بهم افتادم تو جوب، گفتم هته ته! گفتم اه! یکی گذاشت تو گوشم، گفتم نامرداش؛ دومی رو از اولی قایم‌تر زد، دستمو کردم تو جیبم که برمو بیام چشام باز کردم دیدم مریض‌خونه روسام. حالا ما به همه گفتیم زدیم، شمام بگین زده، آره،خوبیت نداره. واردی که!»


سلام دوستای گلم. حضرت موسی

قبل از هرچیز میخوام ببینم درباره یهود اطلاعاتی دارید یانه؟ 

اگه ندارید به این سایت زیر برید و اندکی مطالعه  کنید و اگر دارید آیات زیر را بخونید. 

www.hamed65.n96.ir


قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّـهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ٦وَلَا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ۚ وَاللَّـهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ ٧قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ ۖ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَىٰ عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ٨

ُبگو: ای یهودیان! اگر گمان می کنید که فقط شما دوستان خدایید نه مردم دیگر، پس آرزوی مرگ کنید اگر راستگویید [چون دوستان خدا برای رسیدن به لقاء او مشتاق مرگ هستند.] (۶) ولی آنان به سبب گناهانی که مرتکب شده اند هرگز آروزی مرگ نمی کنند، و خدا به ستمکاران داناست. (۷) بگو: بی تردید مرگی را که از آن می گریزید با شما دیدار خواهد کرد، سپس به سوی دانای نهان و آشکار بازگردانده می شوید، پس شما را به اعمالی که همواره انجام می دادید، آگاه خواهد کرد. (۸)




تَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا؛مائده/82

به طور مسلّم ( ای پیامبر ) دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان را، یهود و مشرکان خواهی یافت.


تُبْلَوُنَّ فی أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا أَذًی کَثیرًا وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُور؛ِ آل عمران/6

به یقین (همه شما) در اموال و جانهای خود، آزمایش می شوید و از کسانی (یهودیان) که پیش از شما به آنها کتاب (آسمانی) داده شده است و (همچنین) از مشرکان، سخنان آزار دهنده فراوان خواهید شنید و اگر استقامت کنید و تقوا پیشه سازید (شایسته تر است؛ زیرا) این از کارهای مهم و قابل اطمینان است.



 قالَتِ الْیهُودُ یدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ ایدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یداهُ مَبْسُوطَتانِ؛ مائده/64 .

و یهود گفتند: دست خدا ( با زنجیر ) بسته است». دستهایشان بسته باد! بلکه هر دو دست ( قدرت ) او، گشاده است.



وَ قَضَینا إِلی بَنی إِسْرائیلَ فِی الْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی اْلأَرْضِ مَرَّتَینِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبیرًا ، فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَیکُمْ عِبادًا لَنا أُولی بَأْسٍ شَدیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَ کانَ وَعْدًا مَفْعُولاً؛ اسراء4/5

ما به بنی اسرائیل در کتاب ( تورات ) اعلام کردیم که دوبار در زمین فساد خواهید کرد و برتری جویی بزرگی خواهید نمود. هنگامی که نخستین وعده فرا رسد، گروهی از بندگان پیکار جوی خود را بر ضد شما بر می انگیزیم ( تا شما را سخت در هم کوبند، حتی برای به دست آوردن مجرمان ) خانه ها را جست وجو می کنند و این وعده ای است قطعی



وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ؛ بقره/55 .

و (نیز به یاد آور) هنگامی را که گفتید: ای موسی! هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد، مگر اینکه خدا را آشکار ببینیم ». پس صاعقه شما را گرفت؛ در حالی که تماشا می کردید.



وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ؛ بقره/55 .

و (نیز به یاد آور) هنگامی را که گفتید: ای موسی! هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد، مگر اینکه خدا را آشکار ببینیم ». پس صاعقه شما را گرفت؛ در حالی که تماشا می کردید.



وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیئَةٌ یطَّیرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ؛ اعراف/131

وقتی که بدی ( و بلا ) به آنها می رسید، می گفتند: از سوی موسی و کسان اوست».



وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیکُمْ إِذْ أَنْجاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ یذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یسْتَحْیونَ نِساءَکُمْ وَ فی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظیمٌ؛ إبراهیم/6

و ( به خاطر بیاورید ) هنگامی را که موسی به قومش گفت: نعمت خدا بر خود را به یادداشته باشید، زمانی که شما را از ( چنگال ) آل فرعون رهایی بخشید. همانا شما را به بدترین وجهی عذاب می کردند، پسرانتان را سر می بریدند و نتان را ( برای خدمتکاری ) زنده نگه می داشتند و در این، آزمایش بزرگی از طرف پروردگارتان برای شما بود.



وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنی وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیکُمْ؛ صف/5

و ( به یاد آورید ) هنگامی را که موسی به قومش گفت: ای قوم من! چرا مرا آزار می دهید، با اینکه می دانید من فرستاده خدا به سوی شما هستم؟!



فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیةً ؛ مائده/13

( بنی اسرائیل را ) به خاطر پیمان شکنی، از رحمت خویش دور ساختیم و دلهای آنان را سخت و سنگین نمودیم.



وَ لَنْ تَرْضی عَنْکَ الْیهُودُ وَ لاَ النَّصاری حَتّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَی اللّهِ هُوَ الْهُدی؛ بقره/120

هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد، تا ( به طور کامل، تسلیم خواسته های آنها شوی و ) از ایین ( تحریف یافته ) آنان، پیروی کنی. بگو ( ای پیامبر ): هدایت الهی ، تنها هدایت است».


و امروز اسرائیل که ادامه دهنده تفکرات خصمانه یهود افراطی دیروز است، با اعمال و رفتار وحشیانه و غیرانسانی به ساحت قدس شریف و همجواران آن، قصد استثمار و استعمار تمامی سرزمینها را دارند . به امید نابودی نهایی یهود به دست منجی مظلومان.


داستان هابیل و قابیل و ازدواج آنها



حضرت آدم,ازدواج فرزندان حضرت آدم (ع)

ماجرای ازدواج فرزندان حضرت آدم (ع) و قتل هابیل
دو پسر آدم و ازدواج آنها


حضرت آدم ـ علیه السلام ـ و حوّا ـ علیها السلام ـ وقتی که در زمین قرار گرفتند، خداوند اراده کرد که نسل آنها را پدید آورده و در سراسر زمین گسترش گرداند. پس از مدتی حضرت حوّا باردار شد و در اولین وضع حمل، از او دو فرزند دو قلو، یکی دختر و دیگری پسر به دنیا آمدند. نام پسر را قابیل» و نام دختر را اقلیما» گذاشتند. مدتی بعد که حضرت حوّا بار دیگر وضع حمل نمود، باز دوقلو به دنیا آورد که مانند گذشته یکی از آنها پسر بود و دیگری دختر. نام پسر را هابیل» و نام دختر را لیوذا» گذاشتند.
فرزندان بزرگ شدند تا به حد رشد و بلوغ رسیدند، برای تأمین معاش، قابیل شغل کشاورزی را انتخاب کرد، و هابیل به دامداری مشغول شد. وقتی که آنها به سن ازدواج رسیدند (طبق گفته بعضی: ) خداوند به آدم ـ علیه السلام ـ وحی کرد که قابیل با لیوذا هم قلوی هابیل ازدواج کند، و هابیل با اقلیما هم قلوی قابیل ازدواج نماید[1]
حضرت آدم فرمان خدا را به فرزندانش ابلاغ کرد، ولی هواپرستی باعث شد که قابیل از انجام این فرمان سرپیچی کند، زیرا اقلیما» هم قلویش زیباتر از لیوذا» بود، حرص و حسد آن چنان قابیل را گرفتار کرده بود که به پدرش تهمت زد و با تندی گفت: خداوند چنین فرمانی نداده است، بلکه این تو هستی که چنین انتخاب کرده‌ای؟»[2]
دو قربانی فرزندان آدم ـ علیه السلام
حضرت آدم ـ علیه السلام ـ برای این که به فرزندانش ثابت کند که فرمان ازدواج از طرف خدا است، به هابیل و قابیل فرمود: هر کدام چیزی را در راه خدا قربانی کنید، اگر قربانی هر یک از شما قبول شد، او به آن چه میل دارد سزاوارتر و راستگوتر است.» (نشانه قبول شدن قربانی در آن عصر به این بود که صاعقه‌ای از آسمان بیاید و آن را بسوزاند).
فرزندان این پیشنهاد را پذیرفتند. هابیل که گوسفند چران و دامدار بود، از بهترین گوسفندانش یکی را که چاق و شیرده بود برگزید، ولی قابیل که کشاورز بود، از بدترین قسمت زراعت خود خوشه‌ای ناچیز برداشت. سپس هر دو بالای کوه رفتند و قربانی‌های خود را بر بالای کوه نهادند، طولی نکشید صاعقه‌ای از آسمان آمد و گوسفند را سوزانید، ولی خوشه زراعت باقی ماند. به این ترتیب قربانی هابیل پذیرفته شد، و روشن گردید که هابیل مطیع فرمان خدا است، ولی قابیل از فرمان خدا سرپیچی می‌کند.[3]
به گفته بعضی از مفسران، قبولی عمل هابیل و رد شدن عمل قابیل، از طریق وحی به آدم ـ علیه السلام ـ ابلاغ شد، و علت آن هم چیزی جز این نبود که هابیل مرد باصفا و فداکار در راه خدا بود، ولی قابیل مردی تاریک دل و حسود بود، چنان که گفتار آنها در قرآن (سوره مائده، آیه 27) آمده بیانگر این مطلب است، آن جا که می‌فرماید: هنگامی که هر کدام از فرزندان آدم، کاری برای تقرّب به خدا انجام دادند، از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد. آن برادری که قربانیش پذیرفته نشد به برادر دیگر گفت:
به خدا سوگند تو را خواهم کشت». برادر دیگر جواب داد: من چه گناهی دارم زیرا خداوند تنها از پرهیزکاران می‌پذیرد.»

نیز مطابق بعضی از روایات از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده که علّت حسادت قابیل نسبت به هابیل، و سپس کشتن او این بود که حضرت آدم ـ علیه السلام ـ هابیل را وصی خود نمود، قابیل حسادت ورزید و هابیل را کشت، خداوند پسر دیگری به نام هبه الله به آدم ـ علیه السلام ـ عنایت کرد، آدم به طور محرمانه او را وصی خود قرار داد و به او سفارش کرد که وصی بودنش را آشکار نکند، که اگر آشکار کند قابیل او را خواهد کشت. قابیل بعدها متوجه شد و هبه الله را تهدیدی کرد که اگر چیزی از علم وصایتش را آشکار کند، او را نیز خواهد کشت.[4]
کشته شدن هابیل و دفن او
حسادت قابیل از یک سو و پذیرفته نشدن قربانیش از سوی دیگر، کینه او را به جوش آورد، نفس سرکش بر او چیره شد، به طوری که آشکارا به قابیل گفت: تو را خواهم کشت».
آری وقتی حرص، طمع، خودخواهی و حسادت، بر انسان چیره گردد، حتی رشته رحم و مهر برادری را می‌بُرّد، و خشم و غضب را جایگزین آن می‌گرداند.
هابیل که از صفای باطن برخوردار بود و به خدای بزرگ ایمان داشت، برادر را نصیحت کرد و او را از این کار زشت برحذر داشت و به او گفت: خداوند عمل پرهیزکاران را می‌پذیرد، تو نیز پرهیزکار باش تا خداوند عملت را بپذیرد، ولی این را بدان که اگر تو برای کشتن من دست دراز کنی، من دست به کشتن تو نمی‌زنم، زیرا از پروردگار جهان می‌ترسم، اگر چنین کنی بار گناه من و خودت بر دوش تو خواهد آمد و از دوزخیان خواهی شد که جزای ستمگران همین است.
نصایح و هشدارهای هابیل در روح پلید قابیل اثر نکرد، و نفس سرکش او سرکش‌تر شد و تصمیم گرفت که برادرش را بکشد[5] لذا به دنبال فرصت می‌گشت تا به دور از پدر و مادر، به چنان جنایت هولناکی دست بزند.
شیطان، قابیل را وسوسه می‎کرد و به او می‌گفت: قربانی هابیل پذیرفته شد، ولی قربانی تو پذیرفته نشد، اگر هابیل را زنده بگذاری، دارای فرزندانی می‌شود، آنگاه آنها بر فرزندان تو افتخار می‌کنند که قربانی پدر ما پذیرفته شد، ولی قربانی پدر شما پذیرفته نشد!»[6]
این وسوسه هم چنان ادامه داشت تا این که فرصتی به دست آمد. حضرت آدم ـ علیه السلام ـ برای زیارت کعبه به مکّه رفته بود، قابیل در غیاب پدر، نزد هابیل آمد و به او پرخاش کرد و با تندی گفت: قربانی تو قبول شد ولی قربانی من مردود گردید، آیا می‌خواهی خواهر زیبای مرا همسر خود سازی، و خواهر نازیبای تو را من به همسری بپذیرم؟! نه هرگز».هابیل پاسخ او را داد و او را اندرز نمود که: دست از سرکشی و طغیان بردار.»[7]
کشمکش این دو برادر شدید شد. قابیل نمی‌دانست که چگونه هابیل را بکشد. شیطان به او چنین القاء کرد: سرش را در میان دو سنگ بگذار، سپس با آن دو سنگ سر او را بشکن.»[8]
مطابق بعضی از روایات، ابلیس به صورت پرنده‌ای در آمد و پرنده دیگری را گرفت و سرش را در میان دو سنگ نهاد و فشار داد و با آن دو سنگ سر آن پرنده را شکست و در نتیجه آن را کشت. قابیل همین روش را از ابلیس برای کشتن برادرش آموخت و با همین ترتیب، برادرش هابیل را مظلومانه به شهادت رسانید.[9]
از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده که فرمود: قابیل جسد هابیل را در بیابان افکند. او سرگردان بود و نمی‌دانست که آن جسد را چه کند (زیرا قبلاً ندیده بود که انسانها را پس از مرگ به خاک می‌سپارند). چیزی نگذشت که دید درّندگان بیابان به سوی جسد هابیل روی آوردند، قابیل (که گویا تحت فشار شدید وجدان قرار گرفته بود) برای نجات جسد برادر خود، مدتی آن را بر دوش کشید، ولی باز پرندگان، اطراف او را گرفته بودند و منتظر بودند که او چه وقت جسد را به خاک می‌افکند تا به آن حمله‌ور شوند.خداوند زاغی را به آنجا فرستاد. آن زاغ زمین را کند و طعمه خود را در میان خاک پنهان نمود[10] تا به این ترتیب به قابیل نشان دهد که چگونه جسد برادرش را به خاک بسپارد.

قابیل نیز به همان ترتیب زمین را گود کرد و جسد برادرش هابیل را در میان آن دفن نمود. در این هنگام قابیل از غفلت و بی‌خبری خود ناراحت شد و فریاد برآورد:
ای وای بر من! آیا من باید از این زاغ هم ناتوانتر باشم، و نتوانم همانند او جسد برادرم را دفن کنم؟»[11] (مائده، 31)
این نیز از عنایات الهی بود که زاغ را فرستاد تا روش دفن را به قابیل بیاموزد و جسد پاک هابیل، آن شهید راه خدا، طعمه درندگان نشود. ضمناً سرزنشی برای قابیل باشدکه بر اثر جهل و خوی زشت، از زاغ هم پست‌تر و نادانتر است و همین نادانی و خوی زشت، او را به جنایت قتل نفس واداشته است.
اندوه شدید آدم ـ علیه السلام ـ، و دلداری خداوند
قابیل جنایتکار پس از دفن جسد برادرش، نزد پدر آمد. آدم ـ علیه السلام ـ پرسید: هابیل کجاست؟»قابیل گفت: من چه می‌دانم، مگر مرا نگهبان او نموده بودی که سراغش را از من می‌گیری؟!»
آدم ـ علیه السلام ـ که از فراق هابیل، سخت ناراحت بود، برخاست و سر به بیابانها نهاد تا او را پیدا کند. هم چنان سرگردان می‌گشت اما چیزی نیافت. تا این که دریافت که او به دست قابیل کشته شده است. با ناراحتی گفت: لعنت بر آن زمینی که خون هابیل را پذیرفت».[12]
از آن پس آدم ـ علیه السلام ـ از فراق نور دیده و بهترین پسرش، شب و روز گریه می‌کرد و این حالت تا چهل شبانه روز ادامه یافت.[13]
آدم ـ علیه السلام ـ در جستجویی دیگر، قتلگاه هابیل را پیدا کرد و طوفانی از غم در قلبش پدیدار شد. آن زمین را که خون به ناحق ریخته پسرش را پذیرفته، لعنت نمود و نیز قابیل را لعنت کرد. از آسمان ندایی خطاب به قابیل آمد که لعنت بر تو باد که برادرت را کشتی
حضرت آدم ـ علیه السلام ـ بسیار غمگین به نظر می‌رسید، و آه و ناله‌اش از فراق پسر عزیزش بلند بود. شکایتش را به درگاه خدا برد. و از او خواست که یاریش کند و با الطاف مخصوص خویش، او را از اندوه جانکاه نجات دهد.خداوند مهربان به آدم ـ علیه السلام ـ وحی کرد و به او بشارت داد که: آرام باش، به جای هابیل، پسری را به تو عطا کنم که جانشین او گردد.[1] .

از ظاهر بعضی از آیات قرآن مانند آیه یک سوره نساء: . وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کثیراً و نِساءً» استفاده می‌شود که در ازدواج فرزندان آدم، شخص ثالثی در کار نبوده است و ضرورت اجتماعی چنین اقتضا داشت، ولی روایات و گفتار مفسران در این باره گوناگون است، و در بعضی از روایات، ازدواج خواهر و برادر فرزندان آدم ـ علیه السلام ـ تکذیب شده است ( چنان که در تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 610؛ و بحار، ج 11، ص 226، ذکر شده) به نظر می‌رسد بهترین قول این است که: قابیل و هابیل با دو دختر که از بازماندگان نسل‌های در حال انقراض قبل بودند، ازدواج نموده‎اند، زیرا طبق بعضی از روایات، آدم ـ علیه السلام ـ ـ اولین انسان روی زمین نیست.


زندگینامه حضرت سلیمان

اود علیه السلام براریکه سلطنت بنی اسرائیل تکیه زده و در اختلافات و درگیری آنها قضاوت و داوری می کرد، امور ت و اقتصاد قوم را به درایت و کفایت اداره می کرد و هر روز بنی اسرائیل نزد داود می آمدند و سرگذشت زندگی و مشکلات خویش را بیان می داشتند و نزاعهای خود را تشریح و استدلال می کردند و داود هم در تمام موارد با عدل و داد حکم می نمود.Image

در این دوران سلیمان که یکی از فرزندان داود بود تنها یازده سال از عمرش می گذشت. داود پیرمردی ضعیف و نحیف بود که هر آن امکان وداع او با زندگی می رفت و همواره فکر آینده مملکت و کشور او را نگران می ساخت و در این فکر بود که چه کسی پس از وی می تواند زمام امور و اداره کشور را به دست بگیرد. داود گرچه فرزندان بسیاری داشت ولی سلیمان که کودکی خردسال بود، از جهت علم و حکمت برآنان برتری داشت آثار عقل و درایت از سیمای او هویدا و هوش و درایت او بر همه آشکار بود و امور مردم را با تیزبینی و عاقبت اندیشی اداره می کرد.

عادت داودعلیه السلام بر این بود که در مجلس قضاوت خویش، فرزند خود سلیمان را حاضر می ساخت، تا به قدرت قضاوت و استدلال خود بیفزاید، لذا سلیمان همیشه در مجلس قضاوت پدر خویش حاضر بود، تا در پرتو افکار پدر، چراغی برای آینده خود بیفروزد و در آینده به هنگام برخورد با مشکلات و مسائل اداره مملکت از پرتو آن بهره گیرد.

در یکی از مجالس که داود پیغمبر بر کرسی قضاوت خود نشسته بود و سلیمان نیز در کنار وی حضور داشت، دو نفر، برای طرح نزاع نزد داود علیه السلام آمدند، یکی از آن دو گفت: من زمینی داشتم که زمان برداشت محصول آن فرا رسیده و موقع چیدن آن نزدیک شده بود، تماشای آن موجب مسرت هر بیننده و تصور حاصلش موجب امید و دلگرمی صاحبش بود، در همین موقع گوسفندان طرف نزاع من وارد این کشتزار شده اند و کسی آنها را بیرون نرانده است و چوپانی از گوسفندان محافظت ننموده است، بلکه گوسفندان شبانه در این کشتزار چریده اند و محصول مرا از بین برده و نابود کرده اند به حدی که اثری از آن باقی نمانده است.

مدعی شکایت خود را اقامه کرد و صاحب گوسفندان از خود دفاعی نداشت و محکومیت او محرز بود. لذا پرونده به مرحله صدور حکم رسید و حکم صادره باید در مورد او اجرا می شد.

داودعلیه السلام گفت: گوسفندها از آن صاحب کشتزار است که باید در تقاص محصول از دست رفته خود بگیرد. این غرامت به خاطر مسامحه کاری صاحب گوسفندها است که آنها را شبانه و بدون چوپان، در میان کشتزارها رها کرده است.

در این هنگام سلیمان که کودکی بیش نبود، اما از علم و حکمت خدادادی برخوردار شده بود و بر دقایق این مرافعه آگاه بود مُهر سکوت ازلب برداشت و برهان خود را بر آنها عرضه داشت و گفت: حکمی متعادل تر و به عدل نزدیک تر وجود دارد.

اطرافیان داود علیه السلام از جرات این کودک متعجب و سرا پا گوش شدند تا ببینند سلیمان چه می گوید.

سلیمان گفت: باید گوسفندها را به صاحب کشتزار بدهند تا از شیر و پشم و نتایج آنها بهره برداری کند و زمین را به صاحب گوسفندان بدهند تا به آبادی آن بپردازد، تا چون به صورت اول بازگشت، سپس زمین را بدهند و گوسفندها را باز گیرند و بدین طریق ضرر و غرامتی به هیچیک نخواهد رسید و این حکمت به عدالت نزدیک تر و از جهت قضاوت صحیح تر و بهتر است.

این قضاوت، مطلعی شد بر نبوغ و استعداد سلیمان تا در آینده به شایستگی، سلطنت و نبوت داود علیه السلام را ادامه دهد.

 

سلیمان و برادر ریاست طلب

پس از چهل سال سلطنت و نبوت، داود علیه السلام فرزند خود سلیمان را آماده ساخت تا پس از وی حکومت مردم را در دست گیرد. سلیمان در آن زمان نوجوانی بود که هنوز سرد و گرم دنیا را نچشیده بود، ولی قدرت و درایت سلطنت و رهبری مردم را به خوبی دارا بود، از طرفی آبیشالوم(آبسالوم) برادر بزرگتر سلیمان که از مادر دیگری بود، با ولایتعهدی سلیمان موافق نبود و در صدد ایجاد اختلاف و شورش در بین مردم بر آمد.

آبیشالوم سالیان متمادی نسبت به بنی اسرائیل لطف و مهربانی داشت، بین آنان قضاوت می کرد، امورشان را اصلاح و آنان را اطراف خویش جمع می کرد و همواره در فکر آینده ای بود که برای خود تصور کرده بود.

کار آبیشالوم در دستگاه داود بالا گرفت، به حدی که وی بر در منزل داود می ایستاد تا حوایج حاجتمندان را برآورد. او شخصاً در این کار دخالت می کرد، تا بر تمام بنی اسرائیل منت و نفوذی داشته باشد و از حمایت آنها برخوردار باشد.

آنگاه که آبیشالوم موقعیت را مناسب دید و از حمایت بنی اسرائیل مطمئن شد، از پدر خود داود اجازه خواست که به "جدون" برود تا به نذری که در این مکان نموده، وفا کند. سپس کارآگاهان خود را در میان اسباط بنی اسرائیل فرستاد و به آنان ابلاغ کرد که هر گاه صدای شیپور اجتماع را شنیدید به سوی من بشتابید و سلطنت را برای من اعلام نمایید، که این کار برای شما بهتر و سودمندتر خواهد بود.

 

آشوب داخلی بیت المقدس

قوم بر خواسته و شورش بالا گرفت، آشوب گسترده ای بر اورشلیم حاکم شد و بیم آن می رفت که تر و خشک را نابود سازد. داود از جریان آگاه شد و بر او گران آمد که فرزندش علیه وی قیام کند، اما خویشتنداری کرد و به اطرافیان خود گفت: بیایید از شهر خارج شویم تا از غضب آبیشالوم در امان باشیم. داود و اطرافیان او با عبور از نهر اردن به بالای کوه زیتون پناه بردند.

عده ای به ناسزا گویی و فحاشی به داود پرداختند و با حرفهای نامربوط او را ناراحت ساختند. اطرافیان داود علیه السلام خواستند آنان را کیفر دهند ولی داود با ناراحتی و افسوس گفت: اگر فرزندم مرا می جوید، دیگران به مخالفت من سزاوارترند. داود به درگاه خدا شتافت و دست به تضرع برداشت و از خدا خواست وی را از این ناراحتی نجات دهد و این بلایی که او را احاطه کرده است از او بر طرف گرداند. آنگاه که داودعلیه السلام اورشلیم را رها کرد و از آن خارج شد، آبیشالوم وارد شهر شد و زمام امور را به دست گرفت.

داود ناچار فرماندهان خود را فرستاد و به آنان سفارش کرد که این آشوب را با عقل و تدبیر کنترل نمایند و حتی الامکان در سلامت فرزندش آبیشالوم سعی نمایند، ولی سرنوشت فرزند داود غیر از خواسته پدر مهربان بود. فرماندهان لشکرداود بر آبیشالوم مسلط شدند و راهی غیر از قتل او نیافتند، لذا او را کشتند و آشوب فرو نشست و مردم نفس راحتی کشیدند.

 

حکومت سلیمان علیه السلام

پس از داود علیه السلام سلطنت و حکومت به فرزندش سلیمان منتقل شد و به لطف خداوند سلیمان بر سلطنتی استوار و مملکتی پهناور و مقامی ارجمند دست یافت.

خداوند دانش و اسرار بسیاری از علوم و فنون از جمله درک زبان پرندگان و ات را در اختیار سلیمان قرار داد. خداوند نیروی باد را در اختیار او گذاشت تا سلیمان در امور زراعت و حمل و نقل دریایی و دیگر امور زندگی از آن استفاده کند. خداوند زبان حیوانات را به سلیمان آموخت و او قادر به درک صدای حیوانات شد و از این قدرت، برای کسب اطلاعات صحیح و سریع استفاده می کرد.

خداوند برای سلیمان علیه السلام چشمه مس را جاری ساخت و صنعتگران جن را در اختیار او نهاد تا در عمران و اصلاح امور از آنها استفاده کند. ایشان از مس، دیگهای بسیار بزرگ و قدح هایی مانند حوض می ساختند و برای استفاده سپاهیان نصب می کردند. عده ای از آنها که به فنون ساختمان آشنا بودند، در مدت کوتاهی بناهای عظیم و کاخهای با  شکوه و برجها و پلهای بزرگی ساختند و ساختمانهای مهمی مانند "حاصور و مجد و جازر و بیت حورون و بعله و تدمر" را به پایان رساندند و مخازن و سربازخانه های مورد نیاز را بنا نمودند. در یکی از قصرهای سلیمان که از چوب و سنگهای گرانقیمت ساخته و به جواهرات و تصاویر الوان آراسته شده بود، تختی جواهر نشان وجود داشت که بر فراز آن مجسمه دو کرکس و در طرفین آن دو شیر قرار داده شده بود که هنگام نشستن سلیمان بر تخت، شیرها دستان خود را می گشودند و پس از نشستن، کرکسها بالهای خود را بر سر سلیمان باز می کردند.

داودعلیه السلام در سالهای آخر عمر خود قصد بنای بیت رب یا معبد عظیم بیت المقدس را کرده بود که قبل از اقدام، عمرش پایان پذیرفت ولی چهار سال پس از آن، فرزندش سلیمان، کار بنای آن را شروع و در سال یازدهم آن را به اتمام رساند و بر آن نام هیکل سلیمان نهاد. این کاخ مدت 424 سال با رونق و شکوه باقی ماند ولی پس از آن به دست پادشاهان مصر و دیگران دستخوش غارت و سرانجام به دست پادشاه بابل ویران گشت.

 

سلیمان علیه السلام و مور

سلیمان، پیغمبری و سلطنت داود را به ارث برد، خداوند سلطنتی بی نظیر و شایسته به او عطا کرد و زبان حیوانات را به او آموخت، جنیان و باد را به تسخیر وی در آورد و به خواست خدا، قدرت درک سخن جانوران و پرندگان را یافت و بدین ترتیب از موضوع و مقصد آنان اطلاع می یافت.

روزی پیغمبر خدا، برخوردار از شکوه و جلال سلطنت به همراه عده ای از جن و انس و پرندگان در حرکت بود تا به سرزمین عسقلان و وادی مورچگان رسید. یکی از مورچگان که شکوه و جلال سلیمان و سپاهیانش را دید به وحشت افتاد و ترسید که مورچگان زیر دست و پای لشکر سلیمان لگد کوب شوند، لذا دستور داد، که به لانه های خویش پناه ببرند تا سلیمان و یارانش بدون توجه آنها را پایمال نکنند.

سلیمان علیه السلام سخن مور را شنید و مقصود او را دریافت، لذا به سخن مور لبخندی زد و خنده او به این جهت بود که خدا نیروی درک سخن مور را به او عطا کرده بود و به علاوه از سخن مورچگان که بر رسالت سلیمان واقف بودند و می دانستند که پیغمبر خدا بیهوده مخلوق او را نمی کشد در تعجب بود.

پیغمبر خدا از پروردگار خویش در خواست کرد که وسیله شکرگزاری وی را فراهم و توفیق اعمال شایسته را به وی عطا کند و راه هدایت را همواره فراروی او قرار دهد و آنگاه که وفات یافت او را با  بندگان صالح خود محشور سازد.

سلیمان و بلقیس

سلیمان پیغمبر به فکر بنای بیت المقدس در سرزمین شام بود تا اسباب عبادت و تقرب به خدا را فراهم سازد. او ساختمان این بنا را به پایان رساند و آنگاه که از احداث این بنای رفیع و با شکوه فارغ شد، دلش آرام و فکرش آسوده شد، سپس به قصد انجام فریضه الهی حج به همراه اطرافیان و گروه زیادی که آماده زیارت خانه خدا بودند، عازم سرزمین مکه شد.

سلیمان(ع) چون به آن سرزمین رسید در آن اقامت گزید و عبادت و نذر خود را به پایان رسانید، سپس آماده حرکت شد و سرزمین حرم را به قصد یمن ترک کرد و وارد صنعا شد، در آنجا با سختی و مشقت به جستجوی آب پرداخت و در این راه چشمه ها، چاهها و زمینهای زیادی را کاوش کرد ولی به مقصود، خود دست نیافت و سرانجام برای نیل به مقصود متوجه پرندگان شد.

سلیمان که از یافتن آب مایوس شده بود از هدهد خواست تا او را به محل آب راهنمایی کند، اما متوجه غیبت هدهد شد. سلیمان از این امر سخت ناراحت شد و سوگند یاد کرد که او را به سختی شکنجه دهد و یا ذبحش نماید، مگر اینکه دلیل روشنی برای غیبت خود بیاورد و خود را تبرئه سازد و عذر خویش را موجه گرداند تا از کیفر رها شود.

اما هدهد غیبت کوتاهی کرده بود و پس از لحظاتی بازگشت و برای تواضع نسبت به سلیمان سر و دم خود را پایین آورد. سپس در حالی که از غضب سلیمان بیم داشت نزد او شتافت و برای جلب رضایت او گفت: من بر موضوعی واقف شده ام که تو از آن اطلاعی نداری و علم و قدرت تو نتوانسته است بر آن احاطه پیدا کند. من رازی را کشف کرده ام که موضوع آن بر تو پوشیده مانده است.

این خبر، تا حدودی از ناراحتی سلیمان کاست و شوق و علاقه ای در او به وجود آورد. سپس سلیمان از هدهد خواست که هرچه زودتر داستان خود را به طور مشروح بیان کند و دلیل و عذر خود را روشن سازد.

هدهد گفت: من در مملکت سبا زنی را دیدم که حکومت آن دیار را در اختیار خود دارد. وی از هر نعمتی برخوردار و دارای دستگاهی عریض و تختی عظیم است، ولی شیطان در آنها نفوذ کرده و بر آن قوم مسلط گشته و چشم و گوششان را بسته و آنان را از راه راست منحرف ساخته است. من ملکه و قوم او را دیدم که بر خورشید سجده می کنند. و از مشاهده این منظره سخت ناراحت شدم و کار آنها مرا به وحشت انداحت. زیرا این قوم با این قدرت و شوکت، سزاوار و شایسته است خدایی را بپرستند که از راز دلها و افکار آگاه است و او یگانه معبود و صاحب عرش عظیم است.

 

نامه سلیمان علیه السلام به بلقیس

سلیمان از این خبر دچار حیرت و تعجب شد و تصمیم به پی گیری خبر هدهد گرفت، لذا گفت: من در باره این خبر تحقیق و صحت آن را بررسی می کنم اگر حقیقت همان است که بیان کردی، این نامه را نزد سران قوم سبا ببر و به آنان برسان، سپس در کناری بایست و نظر آنان را جویا شو.

هدهد نامه را برداشت به سوی بلقیس رفت و او را در کاخ سلطنتی در شهر مارب یافت و نامه را پیش روی او انداخت. بلقیس نامه را برداشت و چنین خواند: "این نامه از سلیمان و بنام خداوند بخشنده مهربان است، از روی تکبر، از دعوت من سرپیچی نکنید و همگی در حالی که تسلیم هستید نزد من بشتابید".

ملکه سبا، وزرا و فرماندهان و بزرگان دولت خود را به م فرا خواند، تا بدینوسیله اعتماد آنان را جلب و از تدبیر و پشتیبانی ایشان استفاده کند و به این ترتیب تاج و تخت خود را حفظ نماید.

چون ملکه موضوع را شرح داد، مشاورین بلقیس گفتند: ما فرزندان جنگ و نبردیم، اهل فکر و تدبیر نیستیم، ما امور خود را به فکر و تدبیر تو واگذار کرده ایم و شئون ت و اداره مملکت را به تو سپرده ایم، شما امر بفرمایید، ما همچون انگشتان دست در اختیار توایم و آن را اجرا می کنیم.

ملکه از پاسخ مشاورین خود دریافت که بیشتر مایل به جنگ و دفاع هستند، لذا نظر آنها را نپسندید و به آنان اعلام کرد که صلح بهتر از جنگ است، سزاوار عاقلان صاحبنظر اموری است که برای آنان نافع و نیکو باشد و خردمند باید حتی الامکان در حفظ صلح بکوشد و سپس در استدلال آن چنین گفت: هر گاه زمامداران بر دهکده ای غلبه کردند و به زور وارد آن شدند، آن را ویران می سازند، آثار تمدن را نابود و عزیزان آن سرزمین را ذلیل می نمایند، بر مردم ظلم و ستم روا می دارند و در بیدادگری افراط می نمایند، این روش همیشگی زمامداران در هر عصر و زمانی است، از این رو من هدیه ای از جواهر درخشان و تحفه های نفیس و گرانبها برای سلیمان می فرستم تا منظور او را درک  کنم و روش او را بسنجم و به این وسیله موقعیت خود را حفظ نمایم.

 

هدایای بلقیس به سلیمان علیه السلام

بلقیس هدایایی به همراه اندیشمندان و بزرگان قوم خود روانه دیدار سلیمان کرد، چون نمایندگان ملکه حرکت کردند، هدهد پیش سلیمان شتافت و خبر را به او رساند. سلیمان خود را برای دیدار با آنها آماده ساخت تا زمینه نفوذ در آنها را فراهم سازد و به همین منظور جنیان را دستور داد آنچنان قصری عظیم و تختی با شکوه ترتیب دهند که قلبها را بلرزاند، چشمها را خیره سازد و دلها را به طپش اندازد.

آنگاه که نمایندگان قوم به بارگاه سلیمان رسیدند، مبهوت و متحیر شدند. سلیمان آنان را با روی باز استقبال کرد و مقدم آنان را گرامی داشت و از حضورشان خرسند شد و سپس از مقصود ایشان پرسید و گفت: چه خبری دارید و در مورد پیشنهاد من چه تصمیمی گرفته اید؟

نمایندگان بلقیس هدایا و اشیاء نفیس خود را نزد سلیمان آوردند و انتظار داشتند که مورد پسند و پذیرش پیغمبر خدا واقع شود. سلیمان از قبول آنها خودداری کرد و به دیده بی نیازی به آنها نگریست و به نماینده بلقیس گفت: هدایا را باز گردان، زیرا خدا به من رزق فراوان و زندگی سعادتمندی عنایت کرده و اسباب رسالت و سلطنت را به نحوی برای من فراهم کرده است، که به هیچکس ارزانی نداشته است.

چگونه ممکن است شخصی مثل من با مال دنیا فریفته شود و زر و زیور دنیا او را از دعوت حق باز دارد. شما مردمی هستید که غیر از زندگی ظاهری دنیا چیز دیگری نمی بینید، اکنون به همراه هدایا نزد ملکه خود باز گردید و بدانید که به زودی من با لشکری بزرگ به سوی شما خواهم آمد که شما توان مقاومت در برابر آن را نداشته باشید و آنگاه قوم سبا را در ذلت و خواری از شهر و دیار خود بیرون می رانم.

نمایندگان بلقیس، آنچه دیده و شنیده بودند به اطلاع بلقیس رساندند. سپس ملکه گفت: ما ناگزیریم گوش به فرمان او دهیم و از وی اطاعت نماییم و برای پاسخ و قبول دعوت او نزد او بشتابیم.

 

تخت بلقیس نزد سلیمان آمد

سلیمان که شنید بلقیس و درباریان او به زودی پیش وی می آیند، به اطرافیان خود که از بزرگان جن و انس و همگی در اختیار او بودند گفت: کدامیک می توانید قبل از این که بلقیس و اطرافیانش پیش من بیایند و تسلیم من گردند تخت او را نزد من آورید؟ یکی از جنیان زیرک گفت: من می توانم قبل از این که از جای خود برخیزی، آن تخت را نزد تو حاضر کنم. من چنین قدرتی دارم و نسبت به اشیاء قیمتی آن نیز شرط امانت را بجا می آورم. جنی دیگر گفت: من می توانم قبل از این که پلک برهم زنی، تخت بلقیس را نزد تو حاضر کنم.

سلیمان خواست تخت بلقیس نزد وی آید و چون آن را نزد خود دید، گفت: این پیروزی از لطف و کرم پروردگار نسبت به من است. این نعمتی از نعمتهای اوست که به من عطا شده است تا مرا آزمایش کند که آیا سپاس آن را بجا می آورم و یا کفران نعمت می کنم؟

هر کس ارزش نعمتهای خداوند را بداند و او را سپاسگزار باشد در اصل به سود خویش عمل نموده است، و کسانی که نعمت پروردگار خویش را کفران نمایند، از جمله افرادی هستند که در دنیا و آخرت زیان کرده اند و خدا از جهانیان و شکر آنان بی نیاز است.

سلیمان به سربازان خود گفت: وضعیت تخت بلقیس را تغییر دهید و منظره آن را دگرگون سازید، تا ببینم آن را می شناسد یا دچار اشتباه می شود. چون بلقیس به بارگاه سلیمان آمد از او پرسیدند: آیا تخت تو این چنین است؟

بلقیس بعید می دانست که تخت او باشد، زیرا آن را در سرزمین سبا جای گذاشته بود ولی چون نشانها و محاسن تخت خود را در آن دید، دچار حیرت و وحشت شد و گفت: گویا همان تخت من باشد و سپس افکار وی پریشان و دلش لرزان شد.

سلیمان دستور داده بود کاخی بلورین برای وی بنا کنند، سپس ملکه سبا را به آن کاخ دعوت کرد. آنگاه که بلقیس وارد کاخ شد، گمان کرد دریایی مواج در نزدیک تخت سلیمان است، لذا دامن لباسش را بالا گرفت تا وارد آب شود، سلیمان گفت: این تخت از شیشه ساخته شده است.

پرده های غفلت از جلوی چشم بلقیس برداشته شد و گفت: بار خدایا، من روزگاری از عبادت تو سرپیچی کردم و در گمراهی بودم، به خود ظلم کردم و از نور و رحمت تو محروم ماندم و اکنون فارغ از هر شرک و ریا، به تو ایمان آوردم، دل به تو می سپارم و گردن به طاعتت می نهم، همانا که تو ارحم الراحمین هستی.

 

وفات سلیمان

سلطنت و حکومت سلیمان به مدت چهل سال در کمال قدرت و عظمت تداوم داشت تا در غروب یکی از روزها که سلیمان در قصر زیبا و با  شکوه خود که از آبگینه صاف و شفاف بنا شده بود، در یکی از اطاقهای فوقانی به تماشای اطراف و اکناف شهر مشغول بود و از تجلی عظمت و قدرت خداوند درس حکمت و پند و عبرت می آموخت. در همان حال که سلیمان بر عصای خود تکیه زده بود ناگهان صدای ورود شخصی را احساس کرد و سلسله افکار او گسیخته شد، با نزدیک شدن صدا، به یکباره چهره جوانی ناشناس با هیمنه و هیبتی بی نظیر پدیدار گشت، سلیمان که از ورود بدون اجازه  وی بیمناک شده بود پرسید، تو کیستی و چه حاجتی داری و چرا بدون اجازه وارد قصر شده ای؟

جوان پاسخ داد: من پیک مرگم و برای گرفتن جان تو آمده ام و برای این کار کلبه فقرا و کاخ پادشاهان برای من فرقی ندارد و به علاوه برای ورود، به کسب اجازه نیازی ندارم. اینک تو باید فوراً سلطنت و حکومت را به دیگران، و جان خود را به من و تن خود را به خاک بسپاری و به فرمان خداوند جاوید ولایزال تن در دهی.

با شنیدن این سخنان، لرزه بر اندام سلیمان افتاد و از جوان فرصتی خواست تا در امور خود و سپاهیانش ترتیبی بدهد، اما درخواست او رد شد و پیک مرگ در همان حال که ایستاده بود جان وی را گرفت و سلیمان از سلطنتی با چنان شکوه و جلال که مدت چهل سال زحمت آن را کشیده بود دیده فرو بست.

پس از وفات سلیمان، بدن او تا مدتی همچنان بر عصا تکیه داشت و پا بر جا ایستاده بود و کسی بدون اجازه قدرت ورود به کاخ را نداشت. اما پس از مدتی، موریانه ها عصای وی  را خوردند و چون تعادل سلیمان بهم خورد، جسدش به زمین افتاد و اطرافیانش دریافتند که مدتی از مرگ وی می گذرد



داستان آرایشگر دختر فرعون

آرایشگری که بهشت را خوش بود کرد

صیانه‌، آرایشگر دختر فرعون و همسر حزبیل یا حزقیل (بنابر نقلهای مختلف)، مردی که در قرآن کریم از او به مؤمن آل فرعون » یاد شده، می‌باشد.1

این بانو، در ثبات ایمان و صبر و تحمل، کاری کرد که نظیر آن در تاریخ کمتر دیده شده است و در کتاب خصائص الفاطمیه » روایت شده که در دولت امام زمان علیه السلام سیزده زن برای معالجه‌ی مجروحان به دنیا رجعت می‌کنند که یکی از آنها همین صیانة الماشطة» است. (ماشطه یعنی آرایشگر)

ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده است که:وقتی در معراج بودم، رایحه و بوی بسیار خوش و نیکویی به مشامم رسید، به جبرییل گفتم: این چه بویی است؟ جبرییل گفت: این رایحه و بوی خوب، مربوط به آرایشگر آل فرعون و فرزندان اوست.»

 

صیانه در عشق خدا شعله کشید

روزی صیانه مشغول آرایش و شانه کردن موی دختر فرعون بود که ناگاه شانه از دستش بر زمین افتاد، او  وقتی آن را برداشت گفت:بسم الله» و ماجرا از همین جا آغاز شد.

دختر فرعون به او گفت: آیا پدر مرا می‌گویی؟

صیانه گفت: خیر، بلکه کسی را می گویم که پروردگار من و پروردگار تو و پدر توست.

دختر فرعون گفت: حتما این حرف تو را به پدرم خواهم گفت.

صیانه هم گفت: بگو، من هیچ ترسی ندارم.

دختر فرعون این جریان را به پدرش گفت. فرعون آتش خشمش مشتعل گشت و دستور داد صیانه و فرزندانش را حاضر کردند.

فرعون به او گفت: پروردگار تو کیست؟

صیانه گفت: پروردگار من و پروردگار تو الله جل جلاله است.

هر چه فرعون خواست او را از این عقیده منصرف کند، نتوانست. به او گفت: اگر از این عقیده‌ات دست برنداری، تو و فرزندانت را در آتش می‌سوزانم.

صیانه گفت: بسوزان، مرا باکی نیست. فقط از تو می‌خواهم که پس از سوزاندن، استخوان‌هایمان را جمع کنی و آنها را دفن نمایی.

فرعون گفت: این خواسته‌ات را به خاطر حقی که بر ما داری اجابت می‌کنم.

فرعون دستور داد تنوری از مس ساختند و در آن آتش افروختند. یک پسر او را در آتش انداختند تا پاک بسوخت و آن زن نظاره می‌کرد و یک یک بقیه‌ی فرزندانش را نیز در آتش انداختند تا این که نوبت به طفل شیرخواره رسید. حالِ صیانه منقلب گردید; در آن حال کودک شیرخواره به زبان آمد و گفت:

ای مادر! صبر کن که تو بر حق هستی و بین تو و بهشت یک گام بیشتر نیست.»

پس طفل را ش در تنور انداخته و سوزاندند.

گر ببینی یک نفس حسن ودود                  اندر آتش افکنی جان و وجود2

 

آسیه هم عاشق بود

در آن حال آسیه » همسر فرعون دید که ملایکه روح صیانه را به آسمان می‌برند، چون این صحنه را دید، یقین و اخلاص و تصدیق او زیادتر گشت.

در همین هنگام، فرعون بر آسیه وارد شد و از آن چه با صیانه کرده بود، خبر داد.

آسیه گفت: وای بر تو ای فرعون! چه چیز تو را بر خداوند جل و علا جرات داده و جسور نموده؟ !

فرعون گفت: شاید تو هم به جنونی که دوستت مبتلا شده بود، گرفتار شده‌ای!

آسیه پاسخ داد: من به جنون مبتلا نشده‌ام، ولیکن به خداوند جل و علا که پروردگار من و پروردگار تو و پروردگار عالمیان است، ایمان آوردم.

فرعون مادر آسیه را حاضر کرد و به او گفت: دخترت دیوانه شده، به او بگو به خدای موسی کافر شود وگرنه قسم می‌خورم که مرگ را به او بچشانم.

مادر با دخترش خلوت کرد و از او خواست تا با خواسته‌ی فرعون همراه شود و امرش را در کفر به خدای موسی بپذیرد، اما آسیه نپذیرفت و گفت: آیا به پروردگار متعال کافر شوم! به خدا قسم هرگز چنین کاری را نخواهم کرد.

فرعون دستور داد تا دستها و پاهای آسیه را به چهار میخ کشیدند و آسیه هم چنان در عذاب و رنج بود تا روحش به اعلی علیین و به نزد خداوند پرواز کرد.3

منتظر باشید که ماجرای همسر این بزرگ زن که او نیز از مردان بزرگ روزگار بود برایتان تعریف کنم.


زندگینامه حضرت صالح علیه السلام
ناسپاسی قوم ثمود و تکرار تاریخ
قوم عاد به سبب گناهان خود، منقرض شدند و خدا سرزمین و املاکشان را به قوم ثمود ارزانی داشت. قوم ثمود در سرزمین عاد جانشین ایشان شدند و این سرزمین را بیش از پیشینیان آباد ساختند. قناتها حفر کردند، باغ و بستانهایی بوجود آوردند، کاخهایی محکم و با شکوه بنا نمودند و در میان کوهها خانه هایی از سنگ تراشیدند، تا از حوادث روزگار و مصایب آن در امان باشند.
قوم ثمود نیز مانند قوم عاد در خوشگذرانی و وسعت ناز و نعمت بسر می بردند  ولی شکر خدا را به جا نمی آوردند و فضل او را سپاسگزار نبودند، بلکه به ستمگری و عصیان خود افزودند، روز بروز از حق فاصله می گرفتند و به کبر و غرور خویش می افزودند. ایشان نیز پرستش خدای یکتا را کنار گذاشته به عبادت بتها پرداختند. برای خدا شریک ساختند و از دستورات او سرپیچی کردند، با این تصور که در این نعمت فراوان جاویدان خواهند بود، و این خوشگذرانی ابدی است.
خدا صالح علیه السلام را که از جهت نسبت بر همه آنان برتر و از جهت حلم بهتر و از جهت عقل برگزیده تر از ایشان بود، بر آنان مبعوث کرد.

صالح قوم خود را به توحید و به عبادت خدای یکتا دعوت کرد و در جهت ارشاد آنان چنین خاطر نشان کرد:

خدای یکتا شما را از خاک خلق کرده و بوسیله شما زمین را آباد ساخته است و شما را روی زمین جای داده و نماینده خویش ساخته است و آشکار و نهان نعمتهای خود را بر شما جاری کرده است. سپس آنان را دعوت کرد که بت پرستی را کنار بگذارند و خدای یکتا را ستایش کنند، زیرا بت مالک نفع و ضرری نیست و شما در هر چیز محتاج به خدای یکتا هستید.


صالح علیه السلام ارتباط خویشاوندی و قرابت خود را با آنان، خاطرنشان کرد و گفت: شما، قوم و فرزندان قبیله من هستید و من خیر و مصلحت شما را می خواهم و نیت سوئی در دل ندارم، سپس صالح از آنان خواست از خدا طلب آمرزش کنند و از گناهانی که مرتکب شده اند توبه کنند، زیرا خدا به آنکس که او را بخواند نزدیک است و در خواست سائلین را پاسخ می دهد و هر کس به سوی او بازگردد اجابتش می کند و توبه او را می پذیرد.
صالح علیه السلام سخنان خود را به صراحت بیان کرد ولی گوش قوم بر این بیانات بسته بود و دلهای آنان در پرده و حجاب نخوت قرار گرفته بود و چشمهایشان در رویت آیات خدا ناتوان شده بود، لذا رسالت صالح را منکر شدند، دعوت او را به تمسخر گرفتند و رسالت او را از حق به دور و بعید شمردند. سپس او را سرزنش کردند و گفتند: صالحی که از عقل سرشار و رایی صائب برخوردار است غیر ممکن است که این دعوت و کلمات نوظهور از او صادر شده باشد!
مخالفین صالح او را مخاطب قرار داده گفتند: ای صالح ما پیش از این تو را روشنفکر و صاحبنظرمی دانستیم، آثار خیر از سیمای تو هویدا و علائم رشد اجتماعی و فکری در تو نمودار بود. ما تو را برای مقابله با حوادث احتمالی روز مبادا ذخیره می دانستیم تا ظلمت این حوادث با نور عقل تو روشن و مشکلات ما با رای صحیح تو مرتفع شود.
ولی افسوس که اکنون به هذیان گویی افتاده ای و حرفهای بیهوده می زنی! این چه کاری است که ما را به آن می خوانی؟ راستی آیا ما را از عبادت خدایان پدران خود منع می کنی و انتظار داری عقایدی را که با آن بزرگ شده ایم و در تمسک به آن بار آمده ایم کناربگذاریم. خلاصه ما در گفتار و دعوت تو تردید داریم و به تو اطمینان نداریم. ما خدایان پدران خویش را به خاطر تو رها نمی کنیم و هرگز متمایل به هوس و کجروی تو نمی شویم.
صالح قوم را از مخالفت با خویش بر حذر داشت و رسالت خود را در میان آنان آشکار ساخت، نعمتهایی را که خدا برای آنان جاری ساخته به خاطرشان آورد و سپس آنان را از عذاب و غضب خدا بیم داد و برای رفع هر گونه شبهه به ایشان گفت: من در دعوت خود نفعی برای خود در نظر نگرفته ام و انتظار سودی ندارم، عاشق ریاست بر شما نیستم، مزدی برای رسالت خود از شما نمی خواهم و پاداش پند واندرز خود را مطالبه نمی کنم. مزد من به عهده پروردگار جهانیان است.



وحشت مخالفین
گروهی از مردم خردمند و بی غرض قوم صالح به او ایمان آوردند، اما طبقات توانگر و آنانکه راه خود خواهی را پیش گرفته بودند، بر مخالفت خود اصرار ورزیدند و به خود سری و عناد خویش افزودند.

در عبادت بتهای خود پافشاری کردند و به صالح گفتند: عقل تو معیوب گشته و توازن عمل را از دست داده ای، ما شک نداریم که تو جن زده شده ای و یا کسی تو را جادو کرده و به این روز انداخته است که، مطالبی بیهوده و از موضوعاتی سخن می گویی که خود هنوز آنرا درک نکرده ای. تو انسانی فراتر از ما نیستی. تو از نظر نسب بر ما برتری نداری! از نظر موقعیت اجتماعی بهتر از ما نیستی و از حیث ثروت و مقام نیز بر ما تقدم نداری. در میان ما افرادی هستند که برای نبوت شایسته تر و برای رسالت سزاوارتر از تو باشند.
ای صالح؛ اگر تو دست به اینکار زده ای و ادعای رسالت می کنی و این روش را پیش گرفته ای فقط یک هدف داری و آن جاه طلبی و حب ریاست بر قوم خود می باشد.
مخالفین تصمیم گرفتند صالح را از تبلیغ دین خود و انجام رسالت خویش منصرف سازند و به صالح وانمود کردند که اگر ما از او پیروی کنیم از راه راست منحرف می شویم.
صالح که از نقشه آنان آگاه بود از تهمت آنان نهراسید و به سخنان گمراه کننده آنان گوش نداد و در جواب آنان گفت: ای مردم، من که از جانب خدای خود برهانی آشکار دارم و رحمت او شامل حالم گشته است، اگر روش شما را پیش گیرم و در طریق شما قدم بردارم و خدای خود را عصیان کنم، چه کسی مرا از عذاب او نجات می دهد و کیست که مرا از کیفر او محافظت کند؟ همانا که شما مردم اهل تهمت و دروغ هستید.
بزرگان قوم چون دیدند صالح به عقیده خود چنگ زده و در آیین خویش راسخ است، ترسیدند که پیروان او افزایش یابند و قدرتی بدست آورند و برای آنان گران آمد که صالح رهبر قوم گردد و در بحران و مشکلات پناهگاه و راهنمای مردم باشد. برای این عده قابل پذیرش نیست که صالح ستاره درخشان در شب تار قوم گردد و مردم را از اطراف آنان متفرق کند و قوم در هر امری به سوی او بشتابند و در هر کار مهمی درب منزل صالح را بکوبند.
" براستی اگر گرایش به صالح افزایش یابد و او هر روز عده ای جدید را به سوی توحید و یکتاپرستی دعوت کند، در این صورت دولت و سلطنت آنان در هم فرو می ریزد و نفوذ اجتماعی خود را از دست می دهند. "

شتر صالح
آنگاه که مخالفین صالح دریافتند که  زنگ خطری علیه حکومت و دولت آنان به صدا در آمده تصمیم گرفتند عجز صالح را بر مردم آشکار سازند، لذا از وی در خواست معجزه ای کردند که دعوت او را تایید و رسالتش را تصدیق نماید.
صالح علیه السلام از شکم کوه شتری را برانگیخت و گفت :  آیت و علامت صدق دعوت من این شتر است، این شتر را رها کنید یک روز سهم آب شهر را بخورد و روز دیگر، آب مورد استفاده عموم قرار گیرد. پس او را در استفاده از آب و مرتع آزاد بگذارید تا صدق گفته های مرا در یابید.
بی تردید، صالح که سالیان متمادی اصرار قوم خود را بر کفر و پیروی از باطل آنان را به خاطر داشت، می دانست آنگاه که حجت وی بر ضد بت پرستان آشکار گردد، آنانرا ناراحت می سازد و از ظهور برهان صالح به وحشت می افتند و آنگاه که گواه رسالت او هویدا گشت، کینه و حسادت مخفی آنان ظاهر می گردد و از دیدن معجزه او عصبانی می شوند، لذا ترسید که مردم دست به کشتن این شتر بزنند.

همین نگرانی وی را ناگزیر ساخت قوم را از کشتن این حیوان بر حذر دارد و از این رهگذر بود که صالح به آنان گفت: زنهار که موجبات آزار این شتر را فراهم سازید که به عذابی نزدیک گرفتار می شوید.
شتر صالح مدتها به چرا مشغول بود و به نوبه خود از آب استفاده می کرد، یک روز آب محل را می آشامید و روز دیگر از صرف آب خود داری می نمود.
جای تردید نیست، که بوجود آمدن شتر و رفتار عجیب آن، عده ای را متوجه صالح کرد، و با مشاهده این شتر صحت رسالت وی برایشان آشکار گردید و یقین کردند که صالح در نبوت خود راستگو است. این گرایش جدید، خود خواهان را به وحشت انداخت و ترسیدند دولت آنان متلاشی و سلطنتشان واژگون گردد. مخالفین صالح به آن دسته از حق گرایان که نور ایمان جان و دلشان را منور کرده و افکارشان را به سوی صالح سوق داده بود گفتند: آیا شما می دانید که صالح پیغمبر خدا است؟ پیروان صالح پاسخ دادند: آری! ما به رسالت او ایمان آورده ایم.
اما با شنیدن این پاسخ، اثری از تواضع و تسلیم در برابر حق در آنها ظاهر نگشت و از کبر و غرور آنان کاسته نشد، بلکه بر کفر خود اصرار ورزیدند و به تکذیب و سرزنش پیروان صالح پرداختند و به آنان گفتند: ما نسبت به آنچه شما ایمان آورده اید، کافریم.
شاید این شتر نیرومند با آن هیبت مخصوص به خود، حیوانات آنان را می ترساند، شترها را رم می داد و به همین جهت با وجود این شتر، مخالف بودند و چه بسا آنگاه که مردم احتیاج فراوان به آب داشتند، شتر نوبت خود را به آنان نمی داد و نمی گذاشت از آب استفاده کنند و گاهی عناد و کینه توزی آنان با صالح، آنان را ناگزیر می ساخت تا معجزه صالح را از بین ببرند و دلیل حقانیت او را معدوم سازند، زیرا متوجه شدند این معجزه، قلوب مردم را به صالح جذب می کند و مردم را به او متمایل می سازد، لذا مخالفین صالح ترسیدند که معتقدین به صالح و یاوران و پیروان او فزونی یابند.
همه این عوامل دست به دست هم داد و آنان را مصمم ساخت تا شتر را نابود کنند و بر خلاف آنچه صالح، از عواقب تهدید آزار و اذیت این حیوان برایشان گفته بود، تصمیم بر نابودی آن گرفتند!
مخالفین صالح همواره فکر می کردند که این "ناقه" خطری بزرگ و تهدیدی جدی برای حکومت آنها است. لذا پس از مدتی تفکرو تفحص، بالاخره تصمیم به قتل ناقه گرفتند ولی از کشتن آن بر جان خود بیم داشتند و هر موقعی که تصمیم قتل آن را می گرفتند به علت وحشت، از فکر خود منصرف می شدند و با ترس فراوان عقب گرد می کردند و کسی جرات بر اقدام آن عمل نکرد.


مکر ن در کشتن شتر صالح
مدت مدیدی روح ناپاک قوم صالح، آنان را به کشتن شتر ترغیب می کرد، ولی ترس از جان خود، آنان را باز می گرداند. کسی جرات اذیت و آزار شتر را نداشت و هیچکس برای این امر پیشقدم نمی شد، لذا برای پایان دادن به این قضیه، به استفاده از ن و ناز و کرشمه آنان متوسل شدند.
در این راه زنها با واگذاری عفت و پاکدامنی خود، مردان را شیدای زیبایی خود می کنند و آنها را به دام می اندازند تا به مقصد خود برسند با چنین وضعی هر گاه زن دستوری صادر کند مردهای هوسران تسلیم دستور او هستند و هر گاه آرزویی در دل داشته باشد برای تحقق آن بر یکدیگر سبقت می گیرند.

ذی صدوق دخترمحیّا که دارای زیبایی و جمال بود خود را بر مصدع بن مهرج عرضه داشته و گفت اگر ناقه صالح را پی کنی تسلیم تو هستم.

پیرزنی از کفار بنام عنیزه، قدار بن سالف را به منزل خود دعوت نموده و یکی از دختران خود را بر وی عرضه داشت و گفت: من شیربها از تو نمی خواهم، هدیه نامزدی یا ثروت از تو طلب نمی کنم، فقط باید آن شتری را که قلبها را تسخیر کرده و شراره ایمان را در دل مردم شعله ور می سازد و با این اوصاف، خواب راحت را از ما ربوده و آب آشامیدنی ما را به خود اختصاص داده و حیوانات ما را رم می دهد، نابود سازی.

این حیله نه، انگیزه ای قوی و علاقه ای شدید در آنها ایجاد کرد و نیروی عشق و جوانی قدرت آنها را مضاعف کرد و جرات و شهامت به ایشان بخشید، لذا ایشان در بین مردم و جوانان قبیله، به جستجوی چند نفر نیروی کمکی پرداختند، تا بتوانند در کشتن شتر از آنها کمک بگیرند.
پس از گردش در شهر هفت نفر دیگر به آنان پیوستند و همگی در کمین ناقه به انتظار نشستند تا موقعی که شتر از آبشخور بازگشت و به آرامی شروع به حرکت کرد، مصدع تیری به سمت استخوان ساق پای شتر رها کرد که استخوان آنرا شکست و قدار با شمشیر به جانب آن شتافت و بر پای حیوان فرود آورد، شتر به زمین سقوط کرد، سپس نیزه ای به سینه آن زد و شتر را کشت و به خیال خود این بار گران و غم سنگین را از دوش خود برداشت و با کمال خرسندی بشارت قتل شتر را برای مردم آوردند.
مردم همانند استقبال از فرماندهان پیروز و قهرمانان کشور گشا به استقبال این دو قاتل ناقه شتافتند و برای بازگشت آنان به شادی پرداختند و در حالی که تاجهایی برای ستایش آنان بافته بودند با مراسمی مهیج مقدمشان را گرامی داشتند.
مخالفین صالح علیه السلام پای ناقه را قطع کردند و آنرا کشتند، از دستور خدای خویش سرپیچی کردند، و از ذات خود پرده برداشتند و به تهدید صالح اعتنایی نکردند و آنرا نادیده گرفتند و به او گفتند: ای صالح اینک اگر راست می گویی و پیغمبر خدایی، آنچه ما را به آن تهدید می کردی نازل کن!


کیفر نافرمانی خدا!
آنگاه که شتر صالح علیه السلام کشته شد، صالح به آنان گفت: من شما را از آزار و اذیت این حیوان برحذر داشتم ولی شما دامن خود را به این حرام آلوده کردید و در منجلاب این جنایت فرو رفتید، از امروز فقط سه روز در خانه های خود زنده هستید و می توانید از نعمت زندگی بهره مند باشید و پس از آن عذاب خدا می آید و بعد از عذاب، عقاب اخروی نیز شامل حالتان خواهد شد و در تحقق این وعده شک و تردید متصور نیست.
شاید صالح علیه السلام سه روز به آنان مهلت داد تا فرصتی برای بازگشت به سوی خدا داشته باشند بلکه به دعوت صالح لبیک گویند، ولی به حدی تردید در روحشان و غفلت بر قلوبشان ریشه دو انده بود که هشدارهای صالح بر آنان تاثیری نداشت و آنان را به راه راست باز نگرداند، بلکه تهدید صالح را دروغ پنداشته، اعلام خطر او را به استهزاء گرفتند و به تمسخر و سرزنش وی افزودند و از او خواستند که در نزول عذاب آنان عجله کند و کیفر آسمانی را هر چه زودتر برای آنان بیاورد!
صالح علیه السلام در مقابل خیره سری مخالفین خود گفت: چرا قبل از اینکه کار نیکی انجام دهید در نزول عذاب خویش شتاب می کنید؟! ای کاش از خدا طلب آمرزش می کردید، شاید رحمت خدا شامل حالتان گردد و از عذاب نجات یابید.
گفتار صالح علیه السلام در این قوم اثر نکرد و آنان چنان در گرداب گمراهی غوطه ور و تسلیم خود سری های خود گشته بودند که به پیغمبر خدا گفتند: ما به تو و یارانت فال بد زده ایم و وجود شما را در اجتماع مضر می دانیم. سپس عده ای از قوم صالح گرد آمدند و سوگند یاد کردند که در دل شب تاریک، با شمشیر ناگهان به صالح و پیروانش حمله کنند و پس از این تصمیم، قرار گذاشتند که این نقشه محفوظ بماند و احدی از این راز با خبر نشود.
قوم صالح علیه السلام با این گمان نقشه قتل صالح و یارانش را طرح کردند و به فکر کشتن ایشان افتادند که اگر آنان را به قتل برسانند، از عذاب الهی محفوظ می مانند و از کیفری که بزودی آنان را فرا می گیرد، نجات می یابند ولی خدا به این خیره سران مهلت نداد و نقشه آنان را نقش بر آب کرد و مکر آنان را به خود شان باز گرداند و صالح از توطئه قوم خویش نجات یافت.

کیفر خدا به منظور تصدیق تهدید صالح و حمایت از رسالت او فرود آمد و صاعقه آسمانی قوم صالح را فرا گرفت تا به کیفر ستمگری خود برسند و به این ترتیب مخالفین صالح پس از صاعقه در خانه های خود به صورت جسمی بی جان در آمدند.
آری آن کاخهای بلند و محکم و آن ثروت سرشار و آن باغهای خرم و گسترده و آن خانه هایی که برای حفظ جان خود در دل سنگهای کوه تراشیده بودند، هیچکدام نتوانست از مرگ آنان جلوگیری کند.
صالح علیه السلام شاهد نزول عذاب بر قوم خود بود و پس از لحظاتی مشاهده کرد که بدنهای مخالفین او همه سیاه و خشکیده و خانه هایشان خراب گشته است، لذا از کنار آنان عبور کرد و با خاطری غمگین و روحی افسرده و قلبی سرشار از حسرت به آن اجساد خطاب کرده و گفت:" ای قوم من! بدون تردید رسالت خدای خود را به شما ابلاغ کردم و به شما پند دادم ولی شما از روی غرور و نادانی، ناصحان و خیرخواهان را دوست نمی داشتید".


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مرجع رسمی مقالات عطر تعمیر کامپیوتر کرج صخره نوردی بر پیکره زندگی تهیه و تولید انواع تجهیزات صنعتی و ساختمانی برندینگ لوله بازکنی و تخلیه چاه (اسنپ لوله) مجله ی متخصصان زندگی یک روستایی وحید میرزایی جویابیست